پیروان آمریکایی مکتب اصالت عمل_ پراگماتیسم
مکتب اصالت عمل
برجسته ترین نمایندگان فلسفه ی آمریکایی
اصالت عمل سه تن هستند به نامهای، چ.س. پرس_ ویلیام جیمز وجان دیویی
البته تفاوت های چشمگیری دراندیشه ی هرکدام از ایشان، موجود است
1839پرس، پسر یک استاد ریاضی در هارواردودر
به دنیا آمد. او در ریاضیات وعلوم آموزش دید واز راه اختر شناسی وفیزیک کسب
درآمد می کردوتنهادر اوقات فراغت به فلسفه می پرداخت.تا اینکه در چهل و هشت سالگی
تصمیم گرفت که به صورتی جدی به فلسفه بپردازد.ازاینرو، از شغل های علمی وتدریس
کناره گیری کرد. متاسفانه در نتیجه ی این کار، هنگامی که در1914 یعنی در هفتادوچهار
سالگی درگذشت، با فقر وبدهکاری، دست به گریبان بود.او در گذارسالهای عمر خود، هرگز
کتابی ننوشت. بسیاری از آثارش در هشت جلد به نام«مجموعه مقالات» جمع آوری شد وپس از
مرگش منتشر شد. اما واقعیت این است که هنوز هم تعدادی از نوشته های او، چاپ نشده
است!
1842 ویلیام جیمز، نسبتا همسن پرس بود. اودر
به دنیا آمد ومانند او درهاروارد، تحصیل کرده و در پزشکی فارغ التحصیل شد. اول
درهمآن دانشگاه، کالبد شناسی وفیزیولوژی، درس می داد، بعد استاد فلسفه شدوسرانجام
استاد روانشناسی. از معروفترین کتابهای او« اصول روانشناسی» که در سال 1890 چاپ
شد.« انواع سیر باطنی» در 1902 وکتاب«اصالت عمل»یا(پراگماتیسم) در 1907 به چاپ
رسید. جیمز در سال 1910در گذشت. او بر خلاف پرس، در زمان حیاتش، به شهرت بین المللی
رسید. قابل توجه است که یکی از برادران او به نام هنری جمیز، رمان نویس مشهوری بود.
هنری جیمزدر خلال زندگی خود همواره گفته و حس کرده بود که شدیدا تحت تاثیر برادر
خود، ویلیام بوده است.
سومین وآخرین فیلسوف بلند پایه ی آمریکایی« جان دیویی» بود که
در سال1859 متولد شد وتا 1952زنده بود. او در سراسر دوران فعالتیش در دانشگاههای
میشیگان_ شیکاگو وسرانجام دردانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک، تدریس می کرد. کمتر
فیلسوفی درهیچ زمانی به قدر اودرمسائل علمی وامور همگانی تاثیر داشته است. فلسفه اش
به تنهایی در آموزش و پرورش، تاثیر جهانی داشته است ودر زمینه های دیگر نیز، تاثیر
بسزایی گذاشته است.او آثار فراوانی را منتشر نمود_انتخاب چند کتاب ازمیان آثارش، آسان نیست اما
می توان به کتابهای«دموکراسی وتربیت»(چاپ 1916)_« سرشت و کردار آدمی»( چاپ 1922)_
«تجربه و طبیعت»( چاپ 1925)وکتاب« طلب یقین»(چاپ1929) اشاره نمود
ظاهرابعضی از مردم خیال می کنند که منظور از«اصالت عمل»فلسفه ای است خام، مبنی بر اینکه هر نظریه یامجموعه ای از تصورات که فایده ای داشته باشد یا در«عمل»کارایی داشته باشد؛ ممکن است
که«صادق»دانسته شود. اما واقعیت این است که این دستگاه فکری- فلسفی، بسیار ظریفترازاینهاست.
صفت«اصالت عمل»یاپراگماتیک، به مدعیات وبرنامه های گوناگونی اطلاق شده است. نظریات اصالت عملی، هم در باره ی اولویات( ضرورتها)وجود داشته است، هم در خصوص توجیهات وهمچنین رهیافتها نسبت به سیاست گذاری های اجتماعی وهمگانی، کاربرد داشته است. این نظریه ها از لحاظ مفهومی، مستقل از هم بوده اند.پرس نظریه ای بر مبنای اصالت عمل ارایه داده است در خصوص«معنا». جیمزهم بر مبنای اصالت عمل، نظریه ای در زمینه ی «صدق» ارایه داده است. پرس در مورد«تحقیق» نظریه ای را پرورش دادکه جان دیویی، بعضی از جنبه های این نظریه را گرفت وبه فلسفه ی اجتماعی وسیاسی، تسری داد. رهیافت پرس در خصوص مسئله ی معنا، با نظریه ی او در
مورد«اعتقاد»مربوط است. نکته ی مهم این است که پیوند برقرار کردن بین اعتقاد_معنا_
عمل و تحقیق، می تواند تصویر کلی مکتب اصالت عمل رابنمایاند. در همین نوشتار، یکایک
آنچه را در بالا آورده ام، توضیح و روشن خواهم ساخت. امابرای درک آسانترموضوعات، از
پرس شروع می کنیم.
از این نظرگاه(اصالت عمل) تصورات با
آثارشان، درگذار یک بررسی یا تحقیق، چه تاثیراتی خواهند داشت؟ یعنی آثاری که بتوان
تصور کرد نتایج عملی داشته باشند. برای مثال: آب درکره ی زمین، در حرارت 100 درجه ی
سانتیگراد، به نقطه ی جوش می رسد. این یک گزاره ی خبری است. وبرای انسان معقول،
دارای معناست. ودرعمل می تواند به توسط«عامل»انجام بگیرد. ویا جمله ی« این چکش سفت است» جمله همچنان اخباری است.
پرس می گوید این جمله هم می بایستی چون مثال قبل، درک بشود. اگر جمله ی« این چکش سفت
است» نزد ما روشن باشد، میتوانیم جمله ی شرطی مناسبی معین کنیم که در آن، عادت قابل
مشاهده ای به چکش نسبت داده شده باشد که آن عادت با«عمل»ما به کار بیافتد. پرس می
خواست ببیند که جمله های شرطی چه مقامی دارند؟ یعنی می خواست خواصی را مشخص کند که
مثلا وقتی می گوییم فلان چیز، فلان رفتار رابروز خواهد داد، آن خواص را به آن چیز
نسبت می دهیم. عامل عاقل ناچار است برای روشن بودن تصوراتش نزد خود، از این
دستورالعملها پیروی کند.
جان کلام این است که«معنا» همیشه باید
باچیزی ارتباط داشته باشد که روی می دهد ویا در آینده روی خواهد داد. پرس به
ماهیت«اعتقاد»نیزتوجه داشت. اعتقاد در مفهوم اولیه ممکن است استعدادی برای عمل یا
نوعی عادت، تلقی بشودولی اگر اعتقاد همآن عادت به عمل باشد(یا قانونی برای ربط دادن
رفتار به تجربه) می توانیم از اعتقاد شروع کنیم وبه معنا، یعنی معنای لفظی برسیم.
چرا؟ برای اینکه جمله ای که بخواهد از مرزهای تجربه فراتر برود، تهی از معناخواهد
بود. زیرا نمی شوداز آن برای نمایاندن اعتقاد استفاده بشود. البته مبنای عمل
انسانها تنها اعتقاد نیست بلکه مواردی چون خواستها_ارزشها وبرتری هایی که در بعضی
از امورمورد توجه انسانهاست نیز، می توانند دخیل باشند
پرس با پیش کشیدن دو فنومن یعنی اعتقاد
و معنا، در نظر دارد که مسائل دیگری را در سطح وسیعتری بنمایاند. اینها تنها طرح
موضوع هستندواز این طریق او به مسئله ی دیگری به نام «تحقیق» می رسد. البته نگاه اوبه
«تحقیق» از جنبه ی علمی تفاوت داردبا اعتقادات عادی. تصویری که او از اعتقادات عادی
ارایه می دهد چنین است: هر وقت معلوم شود اعتقاداتمان در خوراعتماد نبوده اند، به
شک می افتیم. آنزمان بایستی کاری بکنیم وبرای روبرو شدن بااین شک، روشی داشته
باشیم. او چند روش رادرنظر میگیرد: یکی سرسختی وپافشاری. دوم استناد به مراجع یا
نقل قول ازآنها وبالاخره سعی میکند که نشان بدهد« تحقیق» یا تجدید نظر در
اعتقاداتمان به وسیله ی تحقیق، بر آن روشها برتری دارد. از اینرو جایگاه «تحقیق» و
بررسی در اینجا حایز اهمیت است. همه ی اعتقادها قابل شک هستند ومی توان در مورد
آنها به بررسی و تحقیق پرداخت از اینرو هیچکدام از آنها مطلق نیستند. پرس از لحاظ
فلسفی به جنگ برخورددیگری با مسئله ی«شناخت» رفته است. پیروان پرس می گویند: شناخت
حقیقی باید بر پایه ی«یقین» استوار باشدوپیش از اینکه مدعی شناخت بشویم، باید ثابت
کنیم، جمله هایی که مدعی شناختشان هستیم، به معنای مناسبی، بر جمله هایی که یقینا
معلوم هستند؛ پی ریزی شده اند.
عده ای گفته اند که اعتقاداتی که هر شخص
در موردکیفیات نفسانی فعلی خودش بیان می کند، قابل تصحیح نیستند وپایه ی شناختی را
تشکیل می دهد که ایشان دارا هستند! اما پرس در این رای شک می کند وآنرا قبول ندارد.
نکته در این است که در شرح اوضاع واعتقادات، می بایستی از واژه ی«یقین» با احتیاط
استفاده کرد. هر چند بسیارانی در بیان وتوضیح باورهای خود، آنها را یقینی قلمداد می
کنند. در صورتی که هر یقینی برای پدیدارهای دیگر، وخود شخص نیز، می تواندقابل شک
دکارتی باشدوباز دوباره مورد تحقیق قراربگیرد.
برخورد پرس با علوم تفاوت دارد. اصطلاح« عقیده به لغزش پذیری» در مورد عمیقترین بنیاد های علوم را، او وضع کرد. این اندیشه به شکل های گوناگون متحول شده وامروزه به صورت یکی از اصول قطعی وسرپیچی ناپذیر در آمده است. اما در زمان خود او وتا مدتها، این موضوع درست درک نمی شد. پرس نه تنها ادعا می کند که «واقعیت» راهنمای تحقیقات ماست، بلکه مدعی است که هر چه بخواهیم در باره ی آن بگوییم باید در نظریاتمان قابل بیان باشد.او قبلا تاکید کرده بود که
نظریات قابل تجدیدنظر هستند، حالا می خواهد این رای مبتنی بر شعورعادی را تبیین کند
که بعضی از اعتقادها راست هستند. جمله ای ممکن است هم راست باشد وهم قابل تجدید
نظر. ودر این راستاست که می بایستی امکانی برای بحث درباره ی «صدق» یا راستی در نظر
بگیریم. به این معنا که آراء وگفته ها، در هر حال بایستی در مسیر صادق بودن و راستی
اشان، با وقایع جاری مرتبط باشند.
بنا به استدلال پرس، می توانیم در باره
ی صدق اعتقادات، به نحوی صحبت کنیم که با نظریه ی او در خصوص تحقیق، وفق بدهد. این
گفته که: فلان اعتقاد یا فلان گمان، صادق است، مساوی است با اینکه بگوییم،
اگرتحقیقات ادامه پیدا کند، آن اعتقاد یا گمان، پذیرفته خواهد شد. اما سئوالی پیش
می آید و آن اینکه از کجا بدانیم که تحقیقات ادامه پیدا خواهد کرد؟ شاید این
تحقیقات ادامه پیدا نکند( که در این صورت با پدیده ای مطلق در جهان اعتقادات
وباورها، روبرو هستیم). یکی از دلایلی که پرس به نظریه ی ایده آلیستم یا« اصالت
معنای عینی» روی آورد، پاسخ به همین مسئله بود. از نظر پرس جهان به معنای خاص
ومناسبی، ذهنی ونفسانی است وبه مرور زمان به صورت قوانین نمایانگر نظم، متحول می
شود. آنچه ممکن است دلیل این اعتقاد قرار بگیرد که بین نشو نمای جهان وتحول نظریات
ما، همآهنگی وجود دارد، همین نظر نسبت به جهان است. بنابراین پرس در صدد بر آمد که
بین نظریه اش در باره ی تحقیق ونظریه اش در خصوص جهان شناسی رابطه برقرار بکند.
پیروان بعدی اصالت عمل، حاضر به چنین کاری نشدند. جالب توجه اینکه، تفاوت دیگری نیز
بین پرس وپیروان بعدی اصالت عمل، نمایان شد و آن این بود که پرس سعی داشت مقولاتی
را مشخص کندکه تصور میکرد میتواند قابلیت انطباقشان را با تجربیات ما یا هر تجربه ی
ممکن الحصول نشان بدهد. همچنین سعی داشت نشان بدهد که این مقولات درادراک حسی متجلی
میشوند. نظریات پرس در این مورد، مورد اعتراض پیروان بعدی اصالت عمل، واقع
شد.
ویلیلم جیمز با کتابی که در سال 1907،
به نام« اصالت عمل» منتشر کرد، باعث آشنایی عموم طبقه ی تحصیلکرده با این مکتب شد.
در این کتاب، بعضی از فلسفه های سنتی، مورد انتقاد قرار گرفته اند. به نظر بسیاری از
فلاسفه، آنچه فهم آن اهمیت دارد این است که جیمزمسائل مورد بحث فلسفه های گوناگون
را ازدیدگاه«عامل»می سنجد. او به تکرار میگوید که عامل، صرفا نظاره گر یاتماشاگر
صحنه ی جهان نیست ومانندبازیگر نمایشنامه، در جهان حضور دارد. نکته ی دیگر اینکه
اودر کتاب خود، به پدیده ی واقعی تصادف وحادثه، به تفصیل وشرح آن می پردازد. جیمز
وجود هیچ جهان پیش ساخته ای را قبول ندارد. به این معنا که جهان موجود، با هر
پرداختی از هر لحاظی، از پیش طرح ریزی وپدیدارشده باشد.از اینرووبا این نگاه،
اردوگاه ایده آلیسم نزد او دارای اعتباری نیست. او می گوید:فعالیت شناختی ونظری ما،
موجب نحوه ی خاص سخن گفتن ما در باره ی جهان می شود.
اوهمچنین در باره ی انتخاب یا تصمیم
عقلانی صحبت می کند وآنچه را در خصوص عقلانیت گفته، به اراده ی معطوف به اعتقاد
ورزیدن، ربط می دهد. عده ای از فلاسفه بر این باورند که عامل عاقل، آنچنان کسی است
که شدت و ضعف اعتقادش را با قوت وضعف شواهد، وفق بدهد. هر چه شواهد قویتر باشند،
اعتقاد اوقویتر و هر چه شواهد ضعیف باشند، اعتقاد او ضعیفتر خواهد بود.
اسم چنین فیلسوفی را«شناخت گرای محض» می گذاریم. جیمز غالبا شناختگرای محض
را تخطئه می کند ودلیل می آورد که چنین کسی درست نفهمیده که عقلانیت یعنی چه. تا
وقتی که هدفها وخواستها وترجیحات عامل را نسنجیده ایم، نمی توانیم راجع به عاقل
بودن او، صحبت کنیم. در ضمن عامل، بنا به استدلال جیمز ممکن است که عاقل دانسته شود
ولی به شیوه ی شناخت گرای محض، عمل نکند. او می گوید عاملی را در نظر بگیرید که
بایستی تصمیم بگیرد«الف»را باور کند یا «نقیض الف» را. در این عامل اراده ی معطوف
به اعتقاد ورزیدن، یا باور کردن به یکی از این دو، وجود دارد. منتها شواهد، به طور
مساوی بر هر دو صورت، دلالت دارد. چرا عامل باید تصمیم را به عقب بیاندازد؟ چرا
باید بگوید که نمی دانم ودر این حالت بماند؟ جیمز می گویدعامل، در چنین مواقعی حق
دارد«الف» را باور کند یا«نقیض الف» را واحتمالا با رجوع به عوامل غیر شناختی
مختلف، دست به این کار خواهدزد.
منظور جیمز، تصمیم به عمل است نه تصمیم به باور کردن یا اعتقاد ورزیدن والبته برای سنجش عقلانی بودن عمل، هم اعتقاد و هم سودمندی، باید مورد نظر باشد.
پس مجموعا نظر جیمز این است که اعتقادات
و باورهای ما، باید با شواهد موجود سازگار باشند واگر شواهد قویتری در تایید نظریه
های رقیب وجود داشت، عقلا چاره ای نداریم جز اینکه آن نظریه را بپذیریم. تنها جایی
که به طور کلی، شواهد متساویا، هر دو نظریه را تایید بکنند، رواست که ملاک هایی غیر
از شواهد موجود، به حساب گرفته شود. جیمز می گوید در اینگونه مواقع، راه عقلانی این
است که نظریه ی دارای نتایج پربارتر را انتخاب کنیم
او اضافه می کند که: راست است واقعیات،
چنین وچنان هستند. بعد می پرسد که آیا این قضیه واقعا معنایی علاوه بر این دارد که
صرفا به« چنین و چنان» واقعیات محض، حکم کنیم؟ مثلا آیا عملا فرقی هست بین«الف» و«
الف راست است»؟ واگر هست، این تفاوت عملی یا پراگماتیک چیست؟ مقصود او به ظاهر چنین
است که می شود«راستی» یا«صدق» را مساوی با تحقیق گرفت وگفت که آنچه به تحقیق رسیده
یا محقق شده است، باور کردنش خوب است.(البته او در نوشته های دیگرش«صدق» را مساوی با
ارضاء کردن خواست ها قرار می دهد) در هر روی، جیمز برپایه ی اصل تحقیق، به مسئله ی
صدق نگاه می کند وصدق و تحقیق را یکی می داند ومنظورش این است که، عامل می تواند با
عمل کردن بر روی هر فرضیه، در باره ی آن به طور جامع ومانع تحقیق بکند.
اشکالاتی که براو وارد دانسته اند از جمله این است که، مسئله ی صدق، از چنین
راههایی، حذف شدنی نیست_ دیگر اینکه عامل نمی تواند به طور جامع و مانع در باره ی
هیچ فرضیه ای، تحقیق کند. جان دیویی از این جهت که جیمزعلاوه بر تحقیق مسئله ی
ارضاء در خواست ها را، مطرح کرده است، به او انتقاد می کند
جان دیویی(1952_1859)کسی است که مطابق
آنچه می گفت، عمل می کرد. او نه تنها تبلیغ می کردکه فلاسفه باید درگیر حیات
اجتماعی وامور همگانی بشوند، بلکه شخصا این گفته را به مرحله ی عمل در می آورد.
برتراند راسل در تاریخ فلسفه ی غرب می گوید: آنقدر برای دیویی احترام
وشایستگی، قایل هستم که تاسف می خورم از اینکه به ناچار باید با نظریاتش، مخالفت
کنم. دیویی در دو کتابش یعنی« منطق یا نظریه ی تحقیق» و«طلب یقین»به مسائل علمی
وتحقیقات وروندآنهاپرداخته است. پژوهش از نظر او دارای جایگاه والایی است اما حاصل
پژوهش و تحقیق، می بایستی مشکلی را از مشکلات بشر، حل کند. او به خود تحقیق توجه
دارد نه تنها« تحقیق علمی» به تنهایی. «تجربه وطبیعت» نام دیگر کتاب اوست ودر آنجا
به مسائلی از این قبیل می پردازد که، آیا علم بقایی خواهد داشت یا نه؟ نکته ی قابل
توجه نسبت به نظریات مکتب اصالت عمل وهمچنین جان دیویی، این است که علم دارای
پویایی خاصی است. دیویی علم را مجموعه ای از شناخت های درست ودگرگونی ناپذیر تلقی
نمی کند که هرچند بار یقین جدیدی بر آن اضافه بشود. او علم را«فعالیت» میداند، به
معنای جریان پی بردن به امور وبه همین خاطر مکررا از واژه ی«تحقیق» وپژوهیدن، یاد
می کند. دیویی بااین نگاه شدیدا مخالف است که«ذهن یا شناسنده ی ناظر» آنگونه است که
انگار از جهان، به کنار است وتنها بر آن نظاره می کند. مثل اینکه ما اینطرف جهان
ایستاده ایم وجهان آنطرف، از طریق مشاهده، چیزهایی از روی آن می خوانیم وشناخت حاصل
میکنیم. دیویی میگوید چنین نگاهی، کاملا غلط، دروغین و گمراه کننده است.
ما موجودات انداموار زنده ای هستیم که در محیطی به سر می بریم که بالاترین نگرانی ما در آن، زنده ماندن و بقاست. ویکی ازمهمترین مکانیسمهایی که در اختیار داریم، شناخت ودانش است. چون از طریق شناخت، موفق به فهم محیطمان می شویم ووقتی که محیطمان را فهم کردیم، تا اندازه ای بر آن
مسلط می شویم. پس واقعیت این است که ما هم بخشی از خمیره وجوهر جهانی هستیم که سعی
در فهم و شناخت آن داریم وکسب شناخت برای ما مهمترین امور وگاهی حتی مسئله ی مرگ و
زندگی است. چه بخواهیم وچه نخواهیم، همیشه ناچاریم بر پایه ی اعتقادهای صادق و درست
که به هم میرسانیم، عمل کنیم ولو بسیاری از آن اعتقادها ناقص ونارسا باشد. در هر حال ما عامل هستیم، نه نظاره گر. کسانی هستند که در بحث شناخت شناسی یا معرفت، شناخت را مستقل از نقش آن در تحقیق به منظور چاره جویی در نظر می گیرند
دیویی با این گروه مخالف است ومی گوید شک باعث تحقیق می شود واگر در نتیجه ی تحقیق
به شیوه ی درست، چاره ای برای فلان مشکل به دست بیاید، گرفتن آن نتیجه مساوی است با
قرار دادن خبری یقینی ومستدل. البته کسی که تحقیق میکند، وقتی آن نتیجه را گرفت،
حکم به صدق آن می کند ولی برای این کار لازم نیست، صدق را قابلیت قراردادن خبر به
نحو یقینی ومستدل، تعریف بکند. تحقیق به راهنمایی اندیشه و تصور، پیش می رود؛ اما
تصور فقط برنامه ای است برای عمل او وازلحاظ معنا ومفهوم، شکافی بین اندیشه وعمل نیست
می توان اینگونه گفت که، علم نتیجه می
دهد چون راست است. وراست است چون قضایایش با چگونگی واقعی جهان مطابقت دارند.. اما
به هیچوجه ممکن نیست از عقاید جاری خودمان جدا بشویم وبه دنیا از بالا نگاه کنیم.
به علم متوسل می شویم تا چیزی در خصوص چگونگی جهان به ما بگوید، چون نمی توانیم
مستقلا به جهان دسترسی داشته باشیم. نمی توانیم عقایدمان را در باره ی جهان وبدون
توسل به سایر عقاید توجیه کنیم. چیزی که جایز است بگوییم این است که مردان و زنان
اینطور عمل می کنند وبه این عقاید پای بند هستند، چون با جهان درگیرند ودیویی در
درسهای مختلفش را جع به کنش وواکنش بین انسان وطبیعت، سعی کرده است که مشخص کند که
غرض از این امر چیست؟
دیویی کسب شناخت را نوعی فعالیت اجتماعی تلقی می کند. یکی از پیامدهای این
تلقی این بود که او علاقه ی زیادی به نهادها پیدا کرد واز جمله تصور می کرد که دلیل
عمده ی اینهمه کامیابی علم این است که«انتقاد» را نهادینه کرده است. درمورد نهادهای
اجتماعی باید گفت که، نیازهای مردم و اجتماع، باعث ایجاد نهاد های گوناگون شده است_
مثلا غذا، نیازی است که همه ی انسانها دارند، از اینرونهادهایی در تهیه وتوزیع
غذاها، وتولید آنها، پیدا شده اند. غالبا نیازها رابا توجه به ترتیبات نهادی، مشخص
میکنند ومثلا می گویند همه ی ما به کار وشغل، نیازمندیم
دیویی میگوید:مردان و زنان به دلیل
فرهنگشان وبه دلیل ترتیبات نهادی موجود که همه قابل تغییر است اینطور عمل می کنند
وبنا براین، باید در این بحث بکنیم که مردم توانایی چه کاری را دارند! مشکل همیشه،
این مشکل مشخص است که چگونه باید با ترتیبات جاری کار کرد وهیچ مانعی ندارد که بحث و
مناظره در این باره، عقلانی وعقلایی باشد. دیویی در دوگانگی آنچه باید باشد)تردید
داشت. یعنی ادعای کسانی که
میگویندامور واقعی را می شود به نحو عقلانی مورد بحث قرار دادولی در باره ی ارزشها،
نمی شود به این شیوه بحث کرد، وپیش از شروع بحث عقلانی درباره ی ارزشهایا اقدام به
سنجش وتامل عقلانی، باید در خصوص ارزش ذاتی داوری کرد وآن داوری را ثابت نگاه داشت.
استدلال دیویی این بود که ما نه فقط ممکن است در باره ی مقاصد غایات تامل کنیم،
بلکه درجریان تامل ، امکان دارد عقایدمان را نسبت به آن غایات، تغییر بدهیم
دیویی بعدا در صدد تعمیم بر می آید
وراجع به تامل هوشمندانه در زمینه ی مسائل اجتماعی وبه منظور جهت دادن به تغییرات
اجتماعی سخن می گوید. او تصدیق می کند که سنجش عقلانی مسائل مشخص مورد مناظره،
نیازمند آن است که طرفین مناظره، برای شروع بحث بر سر بعضی چیزها، همعقیده باشند
واضافه می کند که این حکم در مورد رایزنی علمی هم صدق می کند. یعنی دانشمندان برای
اینکه بتوانند فرضیه ی مورد اختلاف را به آزمون بگذارند، باید به حد کافی در بعضی
اعتقادات شریک باشند وبرسر روش کار، به توافق برسند.
مکتب اصالت عمل، دارای پیروانی است که از زوایای گوناگون به این نگرش فلسفی پرداخته وجهات بسیاری از آنرا، برای دیگران مشخص کرده اند. این شیوه ی فلسفی، بر چندین موضوع اشاره دارد وچنانچه رفت، امور تقریبا همیشه از دیدگاه« عامل» دیده می شود. به این معنا که«شناخت» ذاتا با«عمل» پیوستگی دارد وملاک«معنا» و«صدق» لازم است به گونه ای با«عمل» وفعالیت مربوط
باشد
«شک»باعث«تحقیق»می شود وحاصل تحقیق،
اگردرست باشد ومشکلی را حل بکند، مساوی است با خبری یقینی ومستدل. زیرا که بر روی
آن تحقیق، صورت گرفته است. اما بایستی در نظر داشته باشیم که بسیاری از تحقیقات
گذشته نیز، اگرچه حالت یقینی داشته اند، اما در گذار زمان، با دگرگونی جاری در
فنومن ها وتمامیت هستی، آنها نیز تغییر یافته اند! «صدق» آنچه عنوان شده است،
هیچگاه نمی تواند به گونه ای«مطلق» نمایانده بشود. زیرا که خود مکتب اصالت عمل،
وروند دانش و شناخت علمی از جهان و انسان وسراسر هستی، عدم مطلق گرایی را، در ذهن
واجتماع، تصویر می کنند. وچنانچه شاهد هستیم، پیروان اصالت عمل، از شاخه ها ی مختلف
وخصوصا در آمریکا ومتفکرین حاضر، گوشه هایی ازفلسفه ی اصالت عمل را، به چالش گرفته
اندوپرداخت های دیگری را ارایه داده اند.
فراموش نکنیم که انسان عامل، تنها
ناظربرجهان نیست وتاثیری که بر جهان و محیط می گذارد، نمی تواند پوشیده ونهانی
باشد. از اینرو«عمل» عاملها، حتی اگربا«صدق» و«یقین»همراه باشد، هنوز می توان در
آراء واعمال آنها، تردید داشت. برای مثال در مسئله ی «نهادها»که دیویی به پدیدار
آنها، اشاره می کند، این نهادها، خصوصا در جامعه ی آمریکایی وکشورهای سرمایه داری
دیگر، در این تلاشند که حتی خوی انسانها را تغییر بدهند، شاید از همین دریچه ی تفکر
است که می توان گفت، انسانها خودرا به عناوین مختلف، بازیچه ی سیستمها کرده اند_
سیستمهایی که خود در ایجادشان، دخیل بوده و هستند
در هر صورت، عمل انسانها وشیوه ی تفکر
ایشان، جوامع فعلی را در گستردگی جهان امروز، به نمایش گذاشته است. پرسش این است که
آیا وهرچند که علم وشناخت به مراحل بالایی رسیده است، جایگاه واقعی«انسان»چیست
وکجاست؟ وآیا واقعاانسان عامل، می خواسته است که چنین جهانی رابرای خود بسازد؟ این
درست در شرایطی است که کره ی زمین ناظر رویدادهای وحشتناک در هر پنج قاره می باشد.
خصوصا فریاد وغریو گرسنگی در آفریقا وهمچنین جنگ های خونین درخاور میانه ودیگر نقاط
جهان که همواره ادامه داشته است! اینکه فلاسفه، با ارایه ی دستگاه فکری خویش، سعی
درچاره جویی این دست از مشکلات و معضلات بشری دارند، جای قدردانی است اما اینرا هم
فراموش نکنیم که تئوری خوب و ارزشمند، بدون«عمل» به هنگام، دارای کمترین ارزشی
نخواهد بود. گیرم که«عامل»دارای شناخت وسیعی از جهان هستی وروند علمی باشد، «عمل»
او، عملکرداو وتاثیرش بر خود و سایرین در اجتماع، چه می شود؟ آیا همگی این عاملین
وعالمین، واقف بر مسئولیت خود، در قبال هستنده ای به نام« طبیعت» که انسان نیز، خود
جزیی از آن است، هستند؟ شاید بتوان گفت که مهمترین ارمغان مکتب اصالت عمل، همین
باشد که اصالت «معنا» یا مفهوم را با«صدق» ی که ایشان اشاره می کنند، واقعا در عرصه
ی«عمل» وفعالیت اجتماعی، مربوط وجاری بشود. ولی چنانکه اشاره شد، آیا واقعا
خواستگاه وجایگاه انسان امروزی، همین است که نظاره می کنیم؟ طوری که ازاو
یعنی«انسان»یک وسیله، ساخته بشود؟ زیرا مگر نه این است که، هنوز هم ازحاصل تحقیقات
علمی در انواع و اشکال آن، مثلا الکتریسیته، در زندانهای خیلی از کشورها، برای
شکنجه و آزار، دیگر اندیشان، استفاده می شود؟ ونه این است که از حاصل تحقیق دست آوردمادام کوری_ پیرکوری، پدیداری به
نام«رادیوم»کشف شد که با همآن وسیله یعنی رادیوم ودر همآن کشور اصالت عمل، به صورت
بمب های تخریبی وکشتارمیلیونی هیروشیما وناکازاکی، استفاده شد؟ ومگر نه این است که
سالهاست، با همین دست آویز یعنی ساختن بمب هسته ای توسط جمهوری اسلامی ایران، دهه
هاست که ملتی را تحت فشارقرار داده اندوآنرا تا سیاه چاله های سقوط وبی ارزشی، سوق
داده اند؟ ومگر نه این است که این بازی های بورژوازی ووسیله قرار دادن های انسانها
و اجتماعات، همچنان ادامه داشته
ودارد؟ ومگر این تنها مردم ایران است که اینهمه، مورد ستم قرار می گیرند، مگر انسان
امروزی خبر ندارد در همین روزها، وماههاست که در سوریه، چگونه قتل عامهای شهرها،
صورت می گیرد؟! این سکوت جوامع وادعای شناخت علمی ایشان از محیط وطبیعتشان، ناشی از
چه چیزهاییست؟ وآیاطبق درک وفهم ازمکتب«اصالت عمل»، این همآن غایت زندگی وجایگاه
انسان وجامعه ی جهانی امروزی است؟!!