قرارداد اجتماعی. فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه
فایل مربوط به این قرارداد بسیار مهم را که در روژاوای کردستان یعنی در شمال سوریه به تصویب و مورد اجراء در آمده است را در فایل پی-دی-اف زیر می توانید مطالعه کنید. اینهمه خونریزی و کشتاری که توسط ارتش خون آشام ترکیه و گروه های جهادی سلفی مورد حمایت ترکیه، صورت گرفت تنها و تنها به خاطر پی ریزی این قرارداد اجتماعی است. مردم روژاوای کردستان در شمال سوریه از نهم اکتبر 2019 مورد یورشی بسیار وحشیانه قرار گرفته اند و چنانچه از رسانه های منطقه ای و جهانی پیداست، هیچکدام از دولت های منطقه و حکومت های جهانی وابسته به «سرمایه» موافق با انجام و اجرای این قرار داد دموکراتیک که در آنجا شکل و صورت گرفته است؛ نیستند! اردوغان_ بشار اسد_ حکومت روسیه_ رژیم ایران_ حریم کردستان عراق که زیر تسلط ترکیه است و خلاصه هیچ دولت و حکومتی با آن موافق نیست و برای جلوگیری از اجرای کامل آن؛ به روژاوا یورش برده اند. هر روز و ساعت تعدادی از انسانهای انترناسیونالیست و فعالین آزادی خواهی که در روژاوا فعالیت می کنند، و همچنین مردمان این سرزمین زخمی و خونین؛ زیر بمباران و توپهای رژیم ترکیه قرار گرفته اند ؛ جانشان را از دست می دهند.
بیشتر از سیصد هزار نفر از شهر ها و روستاهایشان آواره شده اند و تعدادی از آنها در یکی دو کمپ واقع در کردستان عراق پناهنده شده و در شرایطی بسیار سخت به سر می برند
مدارس و مکانهای تحصیلی به کلی تعطیل و زیر فشار جنگی ویرانگر قرار دارند و در این میان بچه ها، اولین قربانیان این توپ ها و بمبارانهای هوایی توسط ترکیه است_ طوری که آنانکه در مناطق روژاوا مانده اند، شرایطی بسیار سخت را دارند و عجیب اینکه چشمان جهان اینهمه ظلم و تباهی را نمی بیند و تنها درنشست های مربوط به دولت هایشان؛ جینوساید کردها و کشتار و ترور آنها را محکوم کرده اند، بدون اینکه اقدامی عملی در جهت برگرداندن اردوغان به مرزهای ترکیه صورت بگیرد
آنانکه نام خود را آزادی خواه و اهل اندیشه و فلسفه می دانند، با رچوع به این سایت و مطالعه ی قرارداد اجتماعی شمال سوریه؛ متوجه خواهند شد که چرا به روژاوا حمله شده است؟ این برنامه ی تدوین و اجراء شده در کردستان غربی؛ ترس حکومت های خود کامه را بر انگیخته و از این به شدت هراس دارند که این قرار داد و مفاد آن به صورت خواسته های دیگر مردمان سرزمین های اطراف روژاوا، در آید و سیستم آنها ریزش نماید
فایل مربوط به این قرارداد بسیار مهم را که در روژاوای کردستان یعنی در شمال سوریه به تصویب و مورد اجراء در آمده است را در فایل پی-دی-اف زیر می توانید مطالعه کنید. اینهمه خونریزی و کشتاری که توسط ارتش خون آشام ترکیه و گروه های جهادی سلفی مورد حمایت ترکیه، صورت گرفت تنها و تنها به خاطر پی ریزی این قرارداد اجتماعی است. مردم روژاوای کردستان در شمال سوریه از نهم اکتبر 2019 مورد یورشی بسیار وحشیانه قرار گرفته اند و چنانچه از رسانه های منطقه ای و جهانی پیداست، هیچکدام از دولت های منطقه و حکومت های جهانی وابسته به «سرمایه» موافق با انجام و اجرای این قرار داد دموکراتیک که در آنجا شکل و صورت گرفته است؛ نیستند! اردوغان_ بشار اسد_ حکومت روسیه_ رژیم ایران_ حریم کردستان عراق که زیر تسلط ترکیه است و خلاصه هیچ دولت و حکومتی با آن موافق نیست و برای جلوگیری از اجرای کامل آن؛ به روژاوا یورش برده اند. هر روز و ساعت تعدادی از انسانهای انترناسیونالیست و فعالین آزادی خواهی که در روژاوا فعالیت می کنند، و همچنین مردمان این سرزمین زخمی و خونین؛ زیر بمباران و توپهای رژیم ترکیه قرار گرفته اند ؛ جانشان را از دست می دهند.
بیشتر از سیصد هزار نفر از شهر ها و روستاهایشان آواره شده اند و تعدادی از آنها در یکی دو کمپ واقع در کردستان عراق پناهنده شده و در شرایطی بسیار سخت به سر می برند
مدارس و مکانهای تحصیلی به کلی تعطیل و زیر فشار جنگی ویرانگر قرار دارند و در این میان بچه ها، اولین قربانیان این توپ ها و بمبارانهای هوایی توسط ترکیه است_ طوری که آنانکه در مناطق روژاوا مانده اند، شرایطی بسیار سخت را دارند و عجیب اینکه چشمان جهان اینهمه ظلم و تباهی را نمی بیند و تنها درنشست های مربوط به دولت هایشان؛ جینوساید کردها و کشتار و ترور آنها را محکوم کرده اند، بدون اینکه اقدامی عملی در جهت برگرداندن اردوغان به مرزهای ترکیه صورت بگیرد
آنانکه نام خود را آزادی خواه و اهل اندیشه و فلسفه می دانند، با رچوع به این سایت و مطالعه ی قرارداد اجتماعی شمال سوریه؛ متوجه خواهند شد که چرا به روژاوا حمله شده است؟ این برنامه ی تدوین و اجراء شده در کردستان غربی؛ ترس حکومت های خود کامه را بر انگیخته و از این به شدت هراس دارند که این قرار داد و مفاد آن به صورت خواسته های دیگر مردمان سرزمین های اطراف روژاوا، در آید و سیستم آنها ریزش نماید

قرارداد_اجتماعی_«فدراسیون_دموکراتیک.pdf | |
File Size: | 1259 kb |
File Type: |

لەو کۆمەڵگەیە وا هەمووان وەکوو یەك بیر دەکەنەوە_ کەس بیری نەکردووتەوە
در جامعه ای که همه مثل همدیگر فکر می کنند؛ هیچکسی فکر نکرده است
پاسخی به مقاله ی اخیر جناب سام قندچی تحت عنوان "آنچه از تراژدی کردستان سوریه می توان آموخت که در سایت سکولاریسم نو منتشر شده است".
به خاطر طولانی نشدن این نوشتار، خاطر نشان می کنم که وارد بحث تقسیم کردستان بزرگ و پس از جنگ جهانی اول نمی شوم، در این خصوص کتابها و اسناد بسیار زیادی توسط محققین و تاریخ نگارهای مختلف و به زبانهای گوناگون منتشر شده است.
در همین ابتدا بایستی عنوان نمود که سام قندچی به مثابه ی روشنفکری فارس، که دراشکال مختلف دافع سکولاریسم سیاسی هستند، ترسشان از بهم پیوستن کردستان بزرگ است و از همین راستا و ایده؛ قلم می زنند. که به هنگام به این نکته هم خواهم پرداخت.
در ابتدای مقاله شان اینگونه آورده اند که: "موضوع مورد نظر در اینجا اساسا مشکل رهبری سیاسی در کردستان سوریه است. یعنی منطقه ای که در دست شاخه ای از جریان تروریستی پ_ک_ک ی ترکیه است"...
من لینک مقاله ی سام قندچی را در پایان این نوشتار خواهم آورد.
خدمت جناب عرض شود که رهبری سیاسی به قول شما کردستان سوریه، اتفاقا تنها موضوع مهم در مجموعه ی جریان حمله ی نظامی ترکیه ی فاشیست به کردستان است. زیرا که اداره ی این بخش از کردستان به صورتی کاملا دموکراتیک و مترقی صورت می گیرد. نقش شورا ها در همه ی روستاها و شهرها و ادارات مربوط به جامعه ی این بخش از کردستان؛ بسیار روشن و به صورت "دموکراسی مستقیم " صورت می گیرد و اساس موضوع هم تنها و تنها همین است! نه شما به عنوان روشنفکری فارس و نه هیچ حکومت و دولتی در منطقه و در سطح جهان نیز با چنین شیوه ای از "خود مدیریتی" کردستان و این دموکراسی مستقیم؛ موافق نیستید. دومین مشکل عظیم شما همین نکته است و در همین راستا و آنچنانکه از مقاله تان پیداست؛ با اردوغان و حمله ی نظامی ترکیه موافق هستید و توجیه شما این است که شاخه ای از حزب به قول شما مادر، که به زعم شما تروریستی است، این بخش از کردستان را اداره می کند!! آیا صرف اینکه آمریکا پ_ک_ک را حزبی تروریستی نامیده باشد ( البته در تاریخی مشخص و در همسویی با نظام ضد مردمی ترکیه که عضوی از ناتوست) آنرا تروریستی می دانید یا استدلالهای خود را دارید؟ و اگر چنین است جای استدلال شما در نوشته تان بسیار تهی است! و بر همین منوال نیز، نتیجه گیری شما از کلیت بحث، قاعدتا بایستی خطا و تخریب باشد!
برای شما و چنانچه آورده اید چندان مهم نیست که این بخش از کردستان بیشتر از چهار سال با وحشی ترین نظام و سیستم تاریخ بشری یعنی داعش، مبارزه کرده است و این موضوع را بی سوادترین افراد در اقصاء نقاط جهان می دانند. در این مبارزه ی خونین کردها، بیشتر از یازده هزار جانباخته و هزاران زخمی داده اند. شما نمی توانید به آسانی از کنار این موضوع رد بشوید.
1_هدف ریشه ای و اساسی رژیم ترکیه_ رژیم بشار اسد_ رژیم ایران اسلام زده _ روسیه و تمامی جهان سرمایه، از بین بردن سیستم نوپا و نابودی کامل دموکراسی مستقیمی است که در کردستان مورد بحث؛ جاری است. بیشتر قلمها از جمله شما_ رسانه ها و سایتها_ و تلویزیونها و رادیوها، در این چند روزه، بر علیه روژاوا ی کردستان ایستاده اید زیرا که این یگانه دموکراسی نو پای مستقیم و مردمی را، بر نمی تابید! تمام نکته فقط و فقط اینجاست. اما صریحا می گویم اینبار نخواهید توانست موفق باشید. زیرا که مردم روژاوا، یکدست و یک زبان فریاد می زنند که مقاومت زندگی است و هرگز نه خاک و نه فرهنگ خود را به حکومتهای استثمارگر تسلیم نخواهند کرد. این اراده و عزم و تصمیم قطعی ملتی است که دهه هاست زیر ستمهای گوناگون قرار داشته است و به هیچ عنوان آزادی به دست آورده را و سیستم دموکراسی مستقیم خودشان را تسلیم متافیزیک سیاسی حکومتها و قلمهای تمامیت خواه ایده آلیسم؛ نخواهند کرد. این موضوع اگر خوشایند شما نیست؛ مشکل خودتان است.
2_ من از کسانی هستم که همواره نوشته های شما و همفکران شما را مطالعه کرده ام. ایده های شما را می توان در چند نکته ی مختصر گنجانید. و از نظر شما مهمترین موضوع یکپارچگی ایران است و دومین موضوع پرچم ایران!! شما که تا به این اندازه از فروپاشی ایران اسلام زده تان هراس دارید، لطفا به این موضوع اذعان بفرمایید که در جنگ هشت ساله، اپوزیسیون کردستان به قول شما ایران، نگذاشت حتی یک نفراز رژیم بعث عراق وارد کردستان بشود_ در حالیکه همزبانان و هم فرهنگان خودتان دست بعثی ها را گرفته و با تانک و توپ، تا نزدیکی های همدان فعلی وارد خاک ایران شدند! شرم آور است اگر این واقعیات تاریخی را نیز بازتاب ندهید. و این در حالی است که رژیم اسلامی ایران، چهل سال است که کردستان را کاملا میلیتاریزه کرده و هر روز از این جامعه ی مبارز، قربانی می گیرد!
3_در نشست اخیر مجلس شورای اسلامی رژیم ایران، یکی از نمایندگان دقیقا ایده و نظر و نگاه شما را آشکارا و در مردود دانستن روژاوای کردستان؛ اعلام نمود. لطفا روشن سازید که این وجه اشتراک نسبت به مسئله ی یکپارچگی خاک ایران و ضدیت با ملت کرد؛ از کدامین سرچشمه هاست؟ شما چگونه می توانید این اشتراک مساعی را توجیه بفرمایید؟ این به روشنی نشان می دهد که بین قلم شما و ایده ی شما با نظام سرمایه داری اسلامی ایران، وجه اشتراکی عمیق وجود دارد!! و این درحالی است که سالهاست خود را از مدافعین آزادی و سکولاریسم سیاسی ایرانی قلمداد کرده اید! آیا این تناقض نیست؟ زیرا که فهم شما از آزادی و زندگی طبیعی انسان و جامعه ی انسانی در همین حد و دقیقا در راستای سیاست بقای ایران و یکپارچگی آن و پشت کردن به ارزش های انسانی را نشان می دهد!
4_ موضوع زبان را در مقاله تان آورده اید و اینکه زبان کردها یکی نیست! برای من بسیار جالب است که ساده ترین موضوعات را به هر دلیلی نادیده گرفته باشید. من به چندین گویش کردی چه نوشتاری و چه گفتاری شخصا تسلط دارم و من تنها یک قطره از انسانهایی هستم که از هر قسمت کردستان، با دیگری و به راحتی فهم مطلب می کنیم. گو اینکه شما فراموش کرده اید که نه تنها در داخل ایران، که در خارج از ایران هم مثل افغانستان و تاجیکستان، گویشهای مختلف فارسی دری، پشتویی و غیره وجود دارد... و این نشان می دهد که در امپراطوری ساسانی، این مناطق یکی بوده اند! اما به تدریج این امپراطوری شاهانه، به صورت گربه ی امروزی درآمده و همین دو هفته ی اخیر بود که قسمت دیگری از کاسپین یا همآن دریای خزر، و قرارداد تحویل بخشی وسیع از آن توسط جناب پوتین امضاء شد! سرزمین ها دارای مردمانی است با گویش ها یا اکسنت های متفاوت اما ریشه ی آنها از همه ی لحاظات یکی است. کردستانی که بین چند کشور تقسیم شده است، دارای گویش های مختلف اما اشتراک زبانی و فرهنگی یگانه ای است_ نوشتم فرهنگی زیرا که در همین هجوم فاشیستهای ترکیه به بخشی از کردستان، تمامی دیگر کردهای مقیم در ایران و عراق و ترکیه و روسیه؛ این زخم را به صورتی مشترک حس کرده و دافع روژاوای کردستان هستند. وقتی بخشی از بدن شما دچار زخم یا دردی می شود، سرتاسر بدن شما دچار همآن درد و آزار می گردد! دست کم اینرا از خود طبیعت دریابید. از این لحاظ اگر کردستان خصوصا از نقطه نظر جغرافیایی تقسیم شده؛ دلیل بر آن نیست که مردمی که دارای همآن زبان و فرهنگ و تداخل جمعیتی در همه ی این بخش هاست؛ این درد مشترک را نفهمند یا حس نکنند! و به یاری همدیگر نشتابند! فهم شما از این مطلب چرا وارونه است؟
میدانید مشکل شما کجاست؟ از من بشنوید و واقعا آنرا واکاوی کنید؛ مشکل شما نه تنها متافیزیک ایرانی است، بلکه فرهنگی است حاکی از مدارایی و کمی جلوتر آنرا برایتان توضیح خواهم داد.
5_ در چند روز اخیر بیشتر از صد نفر نویسنده و فیلسوف، حمله ی فاشیستهای ترکیه به روژاوا ی کردستان را محکوم کردند و یکی از ایشان نوام چامسکی بود! انسانی قلم به دست و بریده از نظام سرمایه اگر به جای شما بود، قبل از انتشار مقاله ی اخیرتان، دست کم می نشست و تنها به این موضوع می اندیشید که چرا نوام چامسکی و دیگر فلاسفه و نویسندگان جهان انگلیسی زبان و اروپایی، این حمله ی گسترده و جنوساید را محکوم کردند! اصولا تنها و تنها فلاسفه و اندیشمندان واقعی جامعه ی جهانی هستند که بدون هراس؛ آنچه را واقعی است بیان می کنند. واقعیت گریزی رسانه های مربوط به نظام سرمایه، از هر دولت یا حکومت یا شخص و قلم و زبانی که باشند، در مقابل افرادی چون نوام چامسکی و اقدام ایشان در جهت محکوم کردن حرکت فاشیستی ترکیه؛ مانند تکه ای برف است در مقابل آفتابی درخشنده!
6_امروز هشتمین روز از مقاومت مردمی روژاوای کردستان را پشت سر گذاشتیم و این در حالی است که دومین ارتش بزرگ ناتو، نتوانسته است حتی یک شهر ازکردستان را تسخیر نماید و به همین خاطر وحشیانه تر عمل کرده و دست به اعدام دسته جمعی غیر نظامیان زده است. اینهمه بمباران بر سرکانی، گریسپی و دیگر شهرها و روستاها؛ ادامه دارد و حتی از بمب های فسفری در این جنایات ضد انسانی؛ توسط ترکیه ی خون آشام؛ صورت گرفته و این لشکر عظیم از ناتو نتوانسته است کمترین هدف خود را عملی سازد! میدانید چرا؟ پاسخ این است جناب قندچی که اراده ی آزادی خواهانه ی کردستان روژاوا؛ قطعی و دفاع از طبیعت و ذات انسانی است که تشنه ی آزادی و دموکراسی مستقیم است. این دموکراسی مستقیم دست آوردی است که در طول مبارزه ای سخت به دست آمده است وبرای دفاع از این دستاورد بسیار مهم بر مبنای آزادی و ارزش های واقعی انسانی است که دومین ارتش بزرگ ناتو؛ نه فقط تا این دقیقه که در هیچ زمانی پیروز میدان نخواهد بود و اراده ی آهنین مردم زیر ستم و مبارزه ی بی امان ایشان بر علیه سرمایه؛ و در جهت تکمیل سیستم "خود مدیریتی "همین مردم است که پیروزی شان را رقم خواهد زد. اینها به جنگ آزادی آمده اند و در این جنگ دارای نیرویی بسیار وسیع و پشتیبانی تمام حکومتهای خود کامه ی منطقه و جهانی را دارا هستند. برای همین یکی از شعارهای اصلی این جنگ از سوی کردها این است: مقاومت زندگی است!
فهم این شعار و عمل کردن به آن را تنها و تنها، همرزمانی می توانند که در شرایط این مبارزان باشند نه آنانکه به قول صادق هدایت در بوف کور؛ زیر لحاف مشتها را گره می کنند. آری گزمه های سرمایه در نظام رژیم اسلامی ایران، در کوچه ها و خیابانها؛ مست کرده و آوازهای هرزه می خوانند که : بیا بریم تا می خوریم_ حالا نخوریم کی خوریم؟
و اینسوتر قلم به دستی که از هر زاویه ای اسیر در متافیزیک است، تحت لوای سکولاریسم سیاسی، مشت ها را زیر لحاف گره کرده است. آیا این است مبارزه؟ شما چهل سال است که از سکولاریسم سیاسی دم می زنید، اما کارنامه ی مبارزات شما طوری است که آزادی یواشکی را تبلیغ می کنید و هنوز با مشکل حجاب زنان در ایران؛ دست و پنجه نرم می کنید و از دست آوردهای شما و یکی از افتخاراتتان این است که زنان بتوانند در میادین فوتبال، در کنار مردان باشند!! که این از اولین حقوق هر انسان و جامعه ای محسوب می شود. من از اینهمه ارتجاع و عقب گردی، متنفرم و می دانم که حتی طرح این موضوع که در رسانه های جهانی نیز بازتاب داشت؛ دقیقا نوعی شکست بود و نه پیروزی. در مقام مقایسه سازمان زنان روژاوای کردستان را بنگرید. این دلیر زنان آزاده، نه تنها در سنگر سیاست ورزی و تصمیمات شورایی روستاها و شهرها، که در تمامی دیگر سنگرهای مبارزه و حتی بدوش گرفتن اسلحه و ایستادگی در برابر داعش و ارتشی خون آشام؛ دلیرانه ایستادگی می کنند!
کرد و کردستان بخشی از جامعه ی جهانی است و در این بخش از کردستان بزرگ، سیستمی برپاست که خود مدیریتی نام دارد. تصمیمات در هر عرصه ای به صورت شورایی است و تنها نقطه از این جهان پهناور است که در آنجا دموکراسی مستقیم در تئوری و عمل؛ اجراء می شود. این همآن نکته ای است که سرمایه ی جهانی و نظامهای توتالیتر منطقه ای و روشنفکران ایده آلیست، نمی توانند آنرا برتابند. قبول یا رد این سیستم به اختیار شماست_ روژاوا مورد حمایت مردم دیگر کردستانهای موجود در ایران_ عراق و ترکیه و روسیه است_ زیرا که تنها ستمدیدگان هستند که رنج و آزار و زخم ستمدیده را می فهمند. برای همین از شما و بیشتر از این هم انتظاری نمی توان داشت.
6_ من در اینجا سریحا اعلام می کنم که در فردای آزادی ایران، اگر مردم کردستان در ایران، می خواهند که از ایران جدا باشند، دافع آن خواهم بود. و در اینجا تنها یک استدلال را ارایه می دهم: اگر خانواده ای نخواهد در کنترل هستی و زندگی خود، دیگرانی با هر منظور دخیل باشند و خودش بخواهد چگونگی امور خود را به پیش ببرد، هیچ خانواده ی دیگری دارای این قدرت نیست که استقلال او را منکر باشد. بنابر این استقلال کردستان حتی به صورت چهار کردستان و چهار حکومت جداگانه مورد دفاع من خواهد بود!
چرایی این دریافت بدینگونه است که در طول تاریخ کردستان، همواره سیستمها و حکومتهای خود کامه کردها را مورد شدیدترین آزارها و نسل کشی ها قرار داده اند. انفال کردستان شمالی هنوز مشهور خاص و عام است. کشتارهای مکرر رژیم ایران در مناطق کرد نشین؛ و حمله ی سپاه پاسداران و ارتش ایران اسلامی به کردستان در سال پنجاه و هشت و پنجاه و نه؛ که هزاران کشته و زخمی به جای گذاشت؛ تجربه ای بسیار تلخ دیگر حاکی از ستم این خود کامگان است و حالا و برای دومین بار روژاوای کردستان که در جریان کوبانی، مورد حمله ی داعش خون آشام قرار گرفت و امروزه که مورد حمله ی اردوغان فاشیست قرار دارد. ترکیه ای که خود پرونده ی قتل عام و جینوساید ارمنیان را زیر بغل دارد و همین هدف را در مورد کردها به پیش می برد_ زیرا که طرح سیستم اردوغانی مبنی بر اشغال خاک کردستان در طول ششصد کیلومتر و به عمق سی کیلومتر و جای دادن اعراب آواره در کمپ های ترکیه و اسکان ایشان در این منطقه همآن کاری است که پیشتر صدام حسین در مورد کرکوک و مناطق کرد نشین اطراف کرکوک انجام داد و به تعریب مشهور است. همین سیاست را اردوغان نیز جزء اهداف خود شمرده است. اما شتر در خواب بیند، پنبه دانه!
در ضمن مخالفت کسانی با تصمیم مردم در مورد جدایی، مخالفت با اصل آزادی است! شما نمی توانید هم از آزادی اندیشه_ بیان_ قلم_ سیاست و تشکل و آزادی در سرزمین، صحبت کنید و مردمی را که مخالف ایده ی شما باشند، مردود بشمارید! خواسته خواسته ی مردم است نه خواسته ی من یا شما. در مقالات و گفتارهای تلویزیونی و رادیویی شما، آنچه همواره پنهان می شود؛ خود پدیدار مردم یا اجتماع هستند. اینجا هم نقطه ای دیگر از بینش متافیزیکی شما آشکار می شود.
7_ قبلا یاد آوری کرده بودم که من سالهاست ریشه ای ترین مشکل اساسی جامعه ی ایرانی را می شناسم و بر این باور هم یقین دارم و این موضوع را به تفصیل در کتاب " دربرابر متافیزیک" توضیح داده ام. ایرانیان دچار توهمی به نام " فرهنگ مدارایی" هستند. این توهم و خرافه ریشه در مشاهیر فارسی زبان دارد. مشهورترینشان حافظ و مولوی و عطار است. فرهنگ مدارایی در تمامی سروده های ایشان موج می زند_ خصوصا آنجا که مثل ماری بر پیشانی ماجرا نقش خورده است و حافظ می فرماید: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است_ با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.
این فرهنگ مدارایی است که رژیم اسلامی ایران را سر پا نگاه داشته است و روشنفکر فارس دقیقا از همین فرهنگ تغذیه می شود و تغذیه ی خود را بیرون می زند. این بیرون زدن در تمامی هنرهاو به خصوص موسیقی ایرانی؛ موج می زند. بیشتر از نود درصد شعر و موسیقی ایرانی بر گرفته از همین فرهنگ شیون و مدارایی و سازش است. و در این میان تنها یک استثناء به نام شاهین نجفی و نوع هنر آزادی خواهانه ی او به چشم می خورد. رسانه های اپوزیسیون ایرانی، به گونه ای نا-آگاهانه و خود آگاهانه؛ همواره فرهنگ مدارایی را ترویج می کنند. هر روز رژیم اسلامی ایران، از ایشان قربانی می گیرد ولی فرهنگ مدارایی و سازش؛ باعث می شود که سیستم مافیایی و کاملا متافیزیکی ایران؛ هر روز جانی تازه بگیرد! زیرا که این مطلب برای ایشان به یقین رسیده است که دو گیتی وجود دارد و اگر در این گیتی یا جهان آسایشی فراهم نیست، در جهان باقی یا همآن گیتی آسمانی، آسایشی همراه با غلمانها و حوری ها فراهم است!! مفهوم نیست که این شعار ریشه ای و فرهنگی ایرانی مبنی بر "با دوستان مروت "را چرا درست به عکس انجام می دهند و کردستانی که تنها مردمانی بودند که در رفراندوم رژیم فاشیستی ایران، و بر خلاف همه ی شهرها و استانها، در آری یا نه، دومین گزینه را اعلام کردند و برای همین هم رژیم اسلامی تاب نیاورده و به کردستان حمله ی نظامی کرد. این مروتی است که با دوستان در این فرهنگ نقش خورده است طوری که تا به امروز هم کردستان جدای ملیتاریزه شدن؛ در بدترین شرایط ممکن؛ مبارزه و آن نه گفتن را ادامه داده است.
آری مشکل شما با رژیم اسلامی ایران، و علت ماندگاری این سیستم مافیایی اسلامی و دزدی و رانت خواری و چپاول همآن مردم ساکن در ایران؛ چیزی است به نام " مدارا " و فرهنگ مدارایی و سازش. از اینرو نظام متافیزیکی ایران از همین توهم منتشر شده توسط بخش عظیمی ازروشنفکران موجود در عرصه های گوناگون، توان می گیرد و به هستی ضد ارزش های انسانی اش ادامه می دهد!
من بر این باورم که جامعه ی جهانی، ساکن در نقاط جغرافیایی مختلف و در قاره های موجود، تشکیل دهنده ی اجتماعی انسانی با گویش ها و فرهنگ های مختلف هستند؛ این انسانها دارای ارزش هایی واقعی اند اما این ارزش ها توسط نظامها و حکومت های موجود، تخریب و ضایع شده اند. و ریشه ای ترین علت اینکار، عملکرد پدیداری است به نام "سرمایه". این نظام ضد ارزش های انسانی و اجتماعی، در لباس حکومتها؛ اهداف خود را همواره به عرصه ی عمل رسانده است. جامعه ی جهانی یعنی جامعه ی انسانی با ارزش های طبیعی انسانی و از اولین حقوق ایشان که برگرفته از همین طبیعت است، می توان به آزادی اشاره کرد. اما نظم های موجود حکومتها در دفاع از سرمایه باعث جینوسایدها و قتل عامها و تخریب ارزش هاست. کردها هم از این جامعه ی جهانی بریده نیستند و آنچه در روژاوای کردستان می گذرد؛ به خوبی نشاندهنده ی جنگ بین سرمایه ی جهانی و نظام نوپای دموکراسی مستقیم روژاواست. صدها استدلال و سند برای اثبات این موضوع وجود دارد. ترکیه به نمایندگی از سرمایه ی جهانی است که پیشتاز و بر فروزاننده ی شعله های جنگ است و این ترکیه است که با هدف جینوساید و نابودی مردم این سامان و دستاوردهای آنها؛ به خاک و محل زندگی اشان لشکرکشی کرده است. و همین نظام حکومتی ترکیه است که مورد پشتیبان حکومتهای منطقه ای و جهانی است... تحریم و نفروختن سلاح به ترکیه از سوی برخی کشورها، و راکد گذاشتن قراردادهای مربوط به تحویل سلاح به این عضو ناتو؛ قضیه ای است زیر بته که مرغ سرخ شده را می خنداند! وقتی هفت میلیارد دلار سلاح به این دولت اردوغانی تحویل شده است، نفروختن بیشتر سلاح، چه معنایی دارد؟ آیا اینان جهان زنده ی امروزی را به مسخ گرفته اند یا خود مسخ شده اند؟!
نه! جنگ جاری بین روژاوای کردستان و حکومت ترکیه؛ جنگ دو نظام است یکی فاشیستی و دیگری نشامی نوپا و برخاسته از دل توده ها و مردم کردستان است که بر مبنای آزادی_ ارزش های واقعی انسانی _ خود مدیریتی و دموکراسی مستقیم است. این چیزی است که حکومتها و دولتها و اشخاص و تشکلات سیاسی و حزبی را شک زده کرده و پذیرش این سیستم مردمی برایشان بسیار دشوار و کاملا غیر قابل هضم است. اما این مشکل کردها نیست که ایشان بپذیرند یا به عکس با آن ستیز کنند. این جنگی است که در تمامی عرصه ها جریان دارد. زیرا که کردها از لحاظ فرهنگی هم مورد هجوم قرار گرفته اند. سایت ها و رسانه های مربوط به ایده آلیسم و متافیزیک؛ به روشنی گویای این موضوع هستند.
دفاع از آزادی و ارزش های انسانی، نه آن چیزی است که بدون خون و جان دادن؛ دست یافتنی باشد. برای همین ما جان و خون می دهیم تا آزاد زندگی کنیم و هرگز هم
ارزش های انسانی خود را و دستاوردهای مبارزات سختمان را، به دشمن تا دندان مسلح و نظام سرمایه ی جهانی تسلیم نخواهیم کرد.
2019_10_16
http://isdmovement.com/2019/1019/101119/101119.Sam-Ghandchi-Kurdish-region-in-Syria.htm
SHAME ON YOU ARDOGHAN!
Its been 6 days now which Ardoghan attaked Rojava Kordistan, many people saying why? here is the unsewer...
for more than 4 years Rojava fighted to ISIS and they were 100% successfull, how ever USA was Rojavas freind and guide Kurdish fighters against ISIS, but D. Trump six days ago orderd US armies to emptide camps and come back to USA as war was finished for America! so Kurds in Rojava became alone under attack of Ardoghans army from sky and Erth with huge army... how ever they couldnt equpide even 1 meter of Rojava till this moment.
Rojava has got direct democrasy and Kurdish people there are contring their cities and all ubjects by themself, its kind of fully freedom and not let the contries around to monypolite there new system, even other part of Kurdistan BASHUR wich is been controling by Barzanies and Taliban family, afried of Rojava, BASHUR or Kurdistan in Iraq system is corupt and people there are not sutisfide with parleman and all the system works...
So Turky, Iran and all other borgvazy systems cant eccept the new system from Kurds as direct democrasy...! thats why Turkys army attact Rojava to not just kill this part of Kurdistans people but in reality kill there brilliant system!
Even many Komonist parties has problem with this and they cant eccept it. but Rojava as the Eastern of Kurdistans movment is going towards futuere with or without contries around lo=ike Turky wicg juring these days jenusided in Rojavas cities by bombarding them.
This site has obligation against Turky and bealive that, they never ever can be successfull on thire ideas against Rojava.
victory for Rojava.
2019/10/14
Nader Khalili.
کتاب « در برابر متافیزیک» در استکهلم و آمریکا چاپ شد. این کتاب را می توانید از طریق انتشارات «کریت سپیس» _ آمازون شاپ آلمان_ هلند_فرانسه _ انگلیس و چند کشور دیگر تهیه کنید. کتاب در برابر متافیزیک در واقع شامل دو کتاب فلسفی است اول، نقد و بررسی اندیشه های رنه دکارت فرانسوی و الکساندر کویره و تحلیل و نقدی بر کتاب« گتاری در باره ی دکارت» نوشته ی کویره و ترجمه ی جهانبگلو در ایران است و کتاب دوم به نام « هستی خود و هستی دیگری» است که آن .هم در تضاد با متافیزیک و تاثیر مخرب آن بر فرد و جوامع نوشته شده است. کتاب به زبان فارسی است و در ایران قابل دسترسی نیست لینک زیر آدرس مستقیم ناشر در آمریکاست اما این انتشارات با تعداد بسیار زیاد ناشرین دیگر در آمریکا و اروپا وصل است_ امید که این اثر بتواند در راستای اندیشه سازی و ساخت گشایی اردوگاه
متافیزیک، و افشا و شرح عملکرد ضد انسانی آن مثل اعدام و ترویج اوهام و خرافات و کشتار انسانها و جوامع موجود، موثر باشد
اگر از طریق
لینک زیر دسترسی مستقیم به کتاب میسر نبود، در سایت
createspace
Against The Metaphysics <<< نام کتاب را به زبان انگلیسی تایپ کنید
https://www.createspace
*********
با درود به یاران عرصه ی اندیشه. بالاخره زمان آن فرا رسید که نسخه ی پی دی اف آخرین اثر فلسفی را با نام « در برابر متافیزیک» در سایت فلسفه و اندیشه قرار دهیم. لازم به یاد آوری است که این کتاب در ایران اجازه ی نشر ندارد اما با داونلود آن از طریق همین سایت و معرفی آن به دیگران هر کدام به سهم خود مسئولیتی را که در قبال ارزش های انسانی و در عرصه ی اندیشه داریم انجام دهیم. امید است که این اثر بتواند بخشی ازمشکلات ریشه ای مردم را بازتاب داده باشد. به خصوص در عرصه ی اندیشه و خطاهای فکری که به صورت فرهنگ در آمده اند . در واقع ایده آلیسم که یکی از ستون های بزرگ متافیزیک است مدام ارزش های انسانی را زیر ضرب گرفته و آنها را ویران و بی ارزش نمایانده است. چاپ این اثر تلاشی است در راستای بازیابی دوباره ی ارزش های انسانی

در_برابر_متافیزیک_آخرین_نسخه_2018.pdf | |
File Size: | 3278 kb |
File Type: |
هۆنڕاوەێ سەدەێ بێدەنگ، نووسینی کەژاڵ ئادمی. کارێک بە بؤچوونی فەلسەفییەوە کە باس لە بێ نرخ بوونی ئینسان دەکات. ئەو شتەێ کە سەدان جار هەم لەم ماڵپەڕە و هەم لە دەیان نووسراوەێتردا منیش بە گؤێ خەڵک ڕامگەیاند. ئینسان ئەرزش و بایەخێکی گرانی هیە، کە چی بە هؤێ کاڵفامی و زۆر سیاسەتی خەڵەت و دژی ئینسانی لە تەواو کۆمەڵگەکان، بایەخ و ئەرزشەکانی ئینسان دابەزیوە! پێشتر " فردریك نیچە " لە چەندین نووسراوەێ خؤیدا گؤتی کە دەبێ بایەخەکانی ئینسان دووبارە بدۆزینەوە

کەژاڵ_ئادەمی.mp4 | |
File Size: | 6443 kb |
File Type: | mp4 |
*************
سکولاریسم سیاسی یا فلسفی؟
این نوشتار را به دوست بسیار عزیزم دکتر یونس کهوری، پزشک بیمارستانهای یوتوبوری سوید و کسی که بزرگترین اندوهش؛ از دست رفتن ارزش های انسانی و اجتماع جهانی است؛ تقدیم می کنم.
در بحث یا موضوع پیش رو، آنچه را از سکولاریسم فلسفی و سیاسی فهم شده است مورد کاوش قرار می دهم و امید به آن دارم که ساخت گشایی این موضوع مهم بتواند یاری رسان «واقعیت» در میان روشنفکران و فعالین باشد و در همین آغاز صراحتا اعلام می کنم که من به سکولاریسم فلسفی باور دارم وبه نظرم سکولاریسم سیاسی، در خدمت به ایده آلیسم که یکی از ستون های متافیزیک است، چه آگاهانه و یا نا-آگاهانه؛ کوتاهی نکرده است! این نوشتار احتمالا طولانی خواهد بود؛ پس از یاران و مخاطبین خود می خواهم که در مطالعه ی این نوشتار حوصله به خرج داده و یکبار و برای همیشه تکلیف خود را با موضوع روشن نمایند. لازم به یادآوری است که در تمامی این نوشتار هر جا واژه ی «متافیزیک» به کار رفته است منظور دقیق و روشن ما چنین است که متافیزیک شامل سه سیستم یا رویکرد هستند. یکم_ رشنالیسم یا همآن عقلانیت. دوم_ ایده آلیسم (مجموعه ی ادیان و مذاهب تنها شاخه ای کوچک از ایده آلها هستند) و سوم_ افلاطون باوری. چگونگی این دریافت را در کتاب «دربرابر متافیزیک» توضیح داده ایم.
Seculum ریشه ی این واژه است.
به معنای «دنیا»_ «جهان»_ «هستی» _ «گیتی» و«طبیعت»است.
زمانی که ما از هستنده گی جهان هستی و یا یک پدیدار یا فنومن صحبتی به میان می آوریم در واقع از سکولوم یا اگزیستانس یا «هستی» آن سخن می گوییم یا می نویسیم.
Secularis
واژه ای لاتینی است اما امروزه به خاطر ساختار و به خصوص کارکرد آن، در همه ی زبانهای بشری وارد شده است و این می رساند که «سکولاریس» واقعا دارای اهمیتی فراوان و بسیار هم ضروری است. چرا ضروری؟ زیرا که با تجربه و شناختی که از تاریخ انسانی و روند جامعه ی جهانی داریم و نقش خرافات و اوهام و علت های پدیدآمدن آنها را بررسی می کنیم؛ ضرورت سکولاریس و «سکولوم» یا همین جهان هستی و روند آن از همه ی لحاظات آشکار می شود. از سویی نیز این موضوع کاملا روشن است که ضرورت سکولوم یا هستی در خود آن قرار دارد و هستی به هیچ چیزی جز خودش نیازمند نیست! به این خاطر نزد ما سکولوم جدای ضرورت در بودنش، تنها پدیداری است که مفهوم واقعی کمال را در «خود» و با خود، داراست و از همینجا پیداست که سکولوم با «واقعیت» سر و کار دارد و از توهم و خرافات یا همآن متافیزیک یا ماوراءالطبیعه؛ بیزار و با آن در جنگ است!
حال تعریف سکولاریسم فلسفی و سکولاریسم سیاسی چیست؟
سکولار فلسفی: هیچ باوری به متافیزیک ندارد. ماتریالیست و مادی گراست و ایده آلیسم که یکی از پایه های متافیزیک است، در زندگی شخصی و در عرصه ی اجتماعی و سیاسی او هیچ نقشی ندارد و این یعنی زمینی کردن یا مادی کردن پدیده ها، یعنی مفاهیم را از فهم فوق آسمانی به زمین کشانیدن و آنرا به یاری دانش، با تجربه آمیختن است. پس آنچیزی که قابل تجربه کردن نیست، از مفهوم تهی و نزد سکولاریسم فلسفی مردود است.
سکولار سیاسی: در این فهم یا دریافت، نهاد دین از دولت جداست و حکومت نسبت به تمام فرقه ها و مذاهب نگاهی یکسان و مساوی دارد وبرای این هدف سکولاریسم سیاسی «عقل» و «عقلانیت» یا همآن رشنالیسم را وسیله ی کار خود قرار داده و با دریافتی عاقلانه اعلام می دارد که روحانیت یا دین، حق دخالت در امورحکومت و اجتماع را ندارد و تنها «عقل» است که بایستی سیاست و حکومت دراجتماع را دردست داشته باشد. این یعنی یک شخص اگر هم دارای دین یا مذهبی باشد، نمی بایستی عقیده ی دینی خود را در مسائل حکومت و اجتماع دخیل گرداند.
در این صورت یک فعال سکولار سیاسی می تواند دارای فهمی دینی یا مذهبی در محیط زندگی شخصی اش باشد ولی در عرصه ی اجتماع و سیاست هر گونه دخالتی را از سوی ماوراءالطبیعه رد می کند و در این دو عرصه ی سیاست و اجتماع به یاری «عقل» تصمیم گرفته و عمل می نماید!!
بنا براین «عقلانیت» یگانه وسیله ای است که یک سکولار سیاسی در دست دارد و از طریق همآن عقلانیت نیز اجتماع و سیاست یا حکومت را کنترل می کند! اینجا و فورا این پرسش در ذهن فریاد میزند که: پس چرا رهبران سکولار سیاسی در دولتها و حکومت هایی که تجربه شده اند، همآن سیستم ایده آلیسمی را پیش برده اند. گو اینکه آخرین شاه ایران نیز یک سکولار بوده وعقلانیت را روش کار خود قرار داده بود و هر سال به زیارتگاه مشهد می رفت و حتی در مراسم حج هم شرکت داشته و از سویی نیز عقلانیت او حکم می کرد که جامعه رابه سوی سعادت و خوشبختی و مدرنیته هدایت نماید! فرزند همین شاه پیشین یعنی رضا پهلوی نیز یک فعال سکولار سیاسی است وکمترین مشکلی با دین و مذاهب ندارد و بارها هم اینرا اعلام کرده است...
اشاره به این نکته نیز اهمیت دارد که از نظر ما « عقلانیت» خود یکی از پایه ای ترین ستونهای متافیزیک است و این مطلب را به تفسیر در کتاب «دربرابر متافیزیک» توضیح داده ایم. تاریخ عقلانیت به روشنی نشان می دهد که چه تاثیر مخربی بر اجتماع داشته است. در ضمن فراموش نشود که عقلانیت در مذهب شیعی، از رکن های اساسی آن است! و برای من کمترین تردیدی در این نکته نمانده است که عقلانیت با ایده آلیسم، پیوندی بسیار دیرینه دارد و این هر دو نمی توانند بدون همدگیروجود داشته باشند. زیرا که هر یک تکمیل کننده ی آن دیگری است.
قضیه ی جانبی اول:
اینکه مهمترین علت به وجود آمدن رنسانس در اروپا، در برداشتی چنین بوده است که: چون روحانیون مسیحی و یهودی و خصوصا کلیسا(با در دست داشتن حکومت و دولت در اروپا یا همآن قدرت سیاسی) فشار خشونت باری بر مردم روا داشتند؛ ناگزیر بازتاب اجتماعی آن رنسانس بود و بعد ازآن کم کم رنه دکارت فرانسوی_ بندیکت اسپینوزا ی هلندی و لایپ نیتس آلمانی که گروه بزرگترین فلاسفه ی عقلانیت را در داخل اروپا را تشکیل دادند؛ اما در همین دوره سه فیلسوف تجربه گرا که هر سه انگلیسی بودند به نامهای جان لاک_ بارکلی و هیوم نیز در مقابل رشنالیسم اروپایی ایستادگی کردند.
این دریافت باور دارد که در ایران، حکومت اسلامی دریچه های ضدیت مردم را با اسلام گشود و آنرا به سکولاریسم نزدیک کرده است!
من فقط میپرسم، واقعا اینطور است که شما می فرمایید؟ مردم ایران از خرافات و اوهام دوری می کنند؟! شما چگونه فراموش کرده اید که بیشتر از هشتاد سال پیش صادق هدایت تمام تلاش و قلمش را در ضدیت با خرافات و اوهام ایرانیان به کار گرفت و در زمان حیات خودش ممنوع القلم شده بود_ و در همین دوره ی فعلی نیز نشر و چاپ آثار او ممنوع است! آیا تاثیر عقلانیت را در هر دو دوره ی زمان هدایت و دوره ی فعلی می بینید؟! چه تغییری حاصل شده است؟! دوم اینکه وقتی در ایران امروزگروه گروه انسانها را به قول خودشان در ملاء عام، به چوبه های دار می آویزند؛ بسیارانی درمحل اجرای این اعدامها حضورمییابند و نظاره گر آن صحنه ها هستند؟! مسئله ی سنگسارهایی که بارها و بارها توسط خود این مردم اجراء شد چگونه توجیه خواهید کرد؟ آیا عقلانیت آنها ضعیف شده یا ایده آلیسم را عمیقا باور دارند؟ این چگونه رویکردی است که اعلام می کند خشونت اسلام و جمهوری اسلامی، ایرانیان را از اسلام متنفر ساخته و زمینه را برای سکولاریسم مهیا کرده است؟!
قضیه ی جانبی دوم:
نقش عقلانیت در روند سکولاریسم سیاسی.
در روحانیت شیعی، غدیر خم، ولایت یا حکومت(حکمرانی) علی را مستمسک قرار داده و پس از گذار هزار و چند صد سال، این فهم متافیزیکی به عنوان استدلال تاریخی شیعه برای حکومت بکار رفته است. کشورگشایی هایی که توسط اعراب در صدر اسلام صورت گرفت نیز به وسیله ی عقلانیت دینی اسلام و با دستورهای سیاسی و حکومت اسلامی چه در دوره ی خود محمد و چه در دوره ی خلفای راشدین و پس از آن جامه ی عمل به خودپوشید. پس آن دسته از روشنفکرانی که عنوان می کنند که اسلام اساسا از سیاست جدا بوده است، یا واقعا موضوع را عمیقا فهم نکرده اند یا خود را به بی خبری می زنند اما واقعیت تاریخی اسلام نشان داده است که این دین با سیاست در آمیخته است و از طریق عقلانیت دینی که همآن رشنالیسم- ایده آلیسم است؛ صدها سال حکومت کرده اند و یا درحکومت ها و دولتها تاثیر بسزایی داشته اند. به این خاطر ما این فهم روشنفکران را مردود می شماریم. تازه اینکه در جنگ های قرون وسطایی، هم مسیحیت و هم یهودیت، با سیاست کارهایشان را پیش می بردند و روحانیون در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی بالاترین کارگذاران و حکمرانان یا القاء کننده گان بوده اند و کسی را یارای رد کردن این موضوع نیست. برای استدلال، من به اعلامیه ی جهانی که دردوره ی انگیزیسیون، علیه اسپینوزا صادر شد؛ اشاره می کنم و فکر می کنم همین کافی باشد.
تازه اسپینوزا در فلسفه اش گفته بود که دو کمال خداوندی و طبیعی نمی توانند موجود باشند چون هر کدام آن دیگری را نقض خواهد کرد چرا که می دانیم «طبیعت» دارای کمال است و هیچ تردیدی بر این نیست و چون اینگونه است پس خداوند بایستی مادی باشد و در طبیعت و با طبیعت یا همان «سکولوم» باشد!! همین بیان باعث شد که آن اعلامیه جهانی صادر بشود 1*.
قضیه ی جانبی سوم:
در مسیحیت و در شاخه ی کاتولیک آن، واتیکان دارای قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. و این مسئله نیز روشن است که واتیکان اصول کارش را با آمیخته ای از دین و عقلانیت ساخته وآنرا به کار می گیرد. در شاخه ی کریستانیتی؛ اروپا هنوز هم تحت تاثیر آن قرار دارد و پدید آمدن «جهوا ویتنسس» در آمریکا و فعالیت شدیدشان در داخل اروپا و آفریقا، که آخرین دین به وجود آمده از اردوگاه ایده آلیسم هستند. بله ایشان فعلا دارای قدرت سیاسی نیستند اما از لحاظ اجتماعی اگر به کنگره ها و نشست های هزارانی ایشان و مراسم غسل تعمیدشان در ورزشگاهها در لندن و یا دیگر شهرهای اروپایی و آمریکایی بروید، متوجه عمق قضیه خواهید شد_ پس ایشان فعلا از لحاظ اجتماعی برای تاثیرگذاری و به دست گیری قدرت و به خصوص از طریق عقلانیت؛ نهایت تلاششان را انجام می دهند. مسلما آگاه هستید که در این آخرین دین، اهداء خون و گرفتن یا تزریق خون حتی در هنگام عمل جراحی در بیمارستان ممنوع است و استدلال ایشان چنین است که ذرات یا سلولهای خون شخص در بر گیرنده ی تمامیت هستی شخص هستند و استفاده از خون دیگری، ساختار دینی و ذهنی شخص گیرنده را می تواند دگرگون نماید( به عبارتی دیگر دین او را تخریب نماید) برای همین کسی که به این آخرین دین گرویده، اگر بر حسب اتفاق در بیمارستانی مورد عمل جراحی قرار بگیرد و برای انجام اینکار نیاز به تزریق خون باشد؛ آنرا نمی پذیرد و مرگ را بر هستی و بودن خود ترجیح می دهد و آنرا «خواست خداوند» می شمارد. اما دانش در رد این ادعای ایده آلی به ما می گوید که کار خون انتقال افکار و باورها نیست.
رد پای عقلانیت را می توان در هزارها رویداد جستجو نمود و تاثیر مخرب آنرا نشان داد.
در سایت خبرگزاری مهر ایران موضوعی تحت عنوان: «سکولاریسم سیاسی ثمره ی سکولاریسم فلسفی است*2» درج شده است. پژوهشگر علوم دینی به نام مهدوی زادگان می گوید: سکولاریسم بیش از آنکه مکتب و ایدئولوژی باشد یک رویکرد خاص به عالم است. ایدئولوژی مادر است یعنی همه ی ایدئولوژی های مدرن از این ایدئولوژی نشآت میگیرد. او می افزاید: سکولاریسم سیاسی زاییده و ثمره ی سکولاریسم فلسفی است.
جناب مهدوی زادگان برای مخاطبین خود روشن نکرده ونمی کنند که این «رویکرد خاص» از سوی سکولاریسم فلسفی چیست؟ ایشان حتی جرئت بیان تعریفی ساده از واقعیت سکولاریسم فلسفی ندارد و در پی سر هم کردن موضوع آنرا یک ایدئولوژی معرفی کرده است. در صورتی که فلسفه ی سکولاریسم با ایده ئولوژی سر ناسازگاری شدیدی دارد. چرا؟ پاسخ این است که ایدئولوژی در همگی عرصه ها نشان داده است که «ایده» بر «ماده_ اگزیستنس_ سکولوم) برتری یافته است! و بهترین نمونه فلسفه ی دکارت است که می گوید: «من می اندیشم؛ پس هستم»! و می بینیم که فکر یا اندیشه و ایده پیشتر از «هست_ ماده_ هستی_ سکولوم» قرار گرفته است_ در صورتیکه قضیه دقیقا و در واقعیت فلسفی به عکس است و هستی قدیمتر و ضروریتر از اندیشه است و تا زمانی که کسی وجود نداشته باشد، فکر کردن او نیز خنثی خواهد بود و روشن است که در قبرستانهای آدمیان هیچ فکری فعال نیست و هیچکدام از مردگان، دیگر فکر نمی کنند! بنابراین عکس این موضوع که بزگترین استدلال اردوگاه عقلانیت است، صحیح و علمی است. و این خطای بزرگ دیگری از ایشان است که هرگز نتوانسته اند خود را از چنگال آن رها سازند. ناگفته پیداست که رنه دکارت از همین رویکرد فلسفی رشنالیسم یا عقلانیت، به این نتیجه رسید که چون خداوند وجود دارد، پس روح هم وجود دارد و از ازین زاویه در پی این جستجوی فکری، بر این عقیده استوار شد که بین روح و ماده، کنش وواکنش وجود دارد و اعلام فرمود که غده ی صنوبری مغز که لایه ی زیرین مغز است، محل برخورد یا کنش و واکنش روح و ماده است! همین تز ایده آلی باعث شد که یکی از شدیدترین پیروان او، «لایپ نیتس*1» مسئله را جدی گرفته و نهایتا وجود ماده را انکار نمود و گفت جهان هستی تنها و تنها از مونادها(روح ها) ساخته شده است! دکترین او چنین بود که اگر هر چیزی را که تقسیم کنیم بالاخره به چیزی به نام موناد می رسیم که دیگر قابل تقسیم نیست و این آخرین عنصر فضا را اشغال نمی کند ودارای امتداد و بعد نیست؛ پس روحی است!! و در این صورت جهان هستی متشکل از مونادها ی فراوان هستند و هیج ماده ای وجود ندارد و خداوند بزرگترین موناد است!
این فهم متافیزیکی یک عاقل تمام عیار یا رشنالیستی است که ابتدا هستنده گی ماده را قبول می کند و آنرا تقسیم می کند ولی در پایان نتیجه می گیرد که این ماده چیز مخشوشی است و اصلا وجود ندارد و آنچه وجود دارد تنها «موناد» یا همآن روح است! من وقتی پرونده ی عقلانیت را در اعماق آن نگاه می کنم، به خودم می گویم، سکولاریسم سیاسی، چگونه ازکنار این قضایا و بی اعتناء عبور می کند و هنوز هم «عقل» را به عنوان پرچم خود و وسیله ی کار خود اعلام می دارد! و آیا ایشان واقعا تاریخ عقلانیت را نمی شناسند؟! و نقش فعلی آنرادر همه ی سیستم های جهانی نمی بینند؟!
به این موضوع باز خواهیم گشت اما در اینجا به اهداف سکولاریسم نگاهی کنیم. اینرا هم اضافه کنم که تا اینجا و هنوز من بساط یا مقدمه ی کار یا موضوع را می چینم. و می دانم که این مقدمات و طرح آنها واقعا مهم هستند و هنوز نمی توان هسته ی داخلی موضوع را شکافت و عجولانه و یا سرسری از کنار موضوع عبور کرد. بنابراین به حوصله ی خواننده یا مخاطب خود نیازمندم و به نظرم همراهی ما در موضوع و فهم عمیق آن، یاری رسان خواهد بود برای درک عمیقتر پدیده ها یا رویدادهایی که توسط متافیزیک صورت می گیرند و به خصوص و به تدریج ما متوجه این خواهیم شد که سکولاریسم سیاسی، در کدامین نقاط اسیر متافیزیک است و جلوتر نشان خواهیم داد که سکولاریسم سیاسی، اگرچه خواهان جدایی ایده آلیسم یا دین و مذاهب از حکومت است؛ اما در واقعیت امر به متافیزیک و خصوصا دین و مذاهب خدمت می کند!
اهداف سکولاریسم:
اول_ بهبود وضعیت زندگی اجتماع انسانی و محیط او، با توجه به مفاهیم مادی زندگی.
دوم_ دانش آن تکیه گاه اساسی است که با آن می توان فنومن ها و جهان هستی را دقیقتر فهم نمود؛ پس آنچه در برگیرنده ی دانش(فلسفه) نیست؛ در مسیر سکولاریسم هم نیست. مفهوم ریشه ای دانش از فلسفه ی باستان تا کنون همآن واژه ی « فیلوسوفی» است و کسی را فیلسوف خطاب می کنند که بر دانش یا دانشها تسلط دارد و دوستدار دانش است؛ از اینرو منظور ما از واژه ی دانش دقیقا همآن فیلوسوفی است.
سوم_ مثبت بودن در هر عرصه ی زندگی انسانی و طبیعی، رویکرد و حاصلی از نیکی است. در معنایی ساده تراینکه؛ هنگامی که از زاویه ی دانش نیکی انسان و اجتماع انسانی را می خواهی؛ این خواستگاه، مثبت بودن را به افزایش تصاعدی می رساند پس نتیجه ی کار نمی بایستی چیزی خارج از دانش و در تایید درست محیط زندگی(طبیعت) و نیکی او باشد و این طبیعی بودن انسان که خود هستنده ای طبیعی است را به پیش می راند. برای مثال: پدیده ی اعدام از نظرگاه یک سکولار فلسفی، چیزی غیر طبیعی و کاملا مصنوعی و از اختراعات عقلانیت و کلیت متافیزیک است. یک سکولار فلسفی برای مثال نمی تواند نسبت به گلوبالیزیشن( آب شدن یخ های قطبی) یا هر رویداد تخریبگر در طبیعت بی اعتناء باشد، پس او مثبت بودن_ حرکت و بدست آوردن نیکی را برای فزد و اجتماع و مجموعا کلیت هستی طبیعی که محیط زندگی اوست را ترویج می دهد. و پدیده هایی چون اعدام که یک رویداد در عرصه ی اجتماع است، تنها یکی از موضوعاتی است که سکولار فلسفی به آن عمیقا توجه نشان می دهد.
چهارم_ فرد و اجتماع را برای مثبت بودن( نیکی رساندن به هستی دیگری) بایستی مهیا ساخت و برای آن کار کرد. یکی از راهکارهای این دریافت؛ تلاش در جهت افزایش آگاهی عمیق و علمی فرد و اجتماع است. انتقال تجارب به دست آمده از دانش های گوناگون به فرد و اجتماع جهانی او؛ فرد و اجتماع جهانی اش را مثبت یا نیک می سازد. و آنچه نیک و زیباست، دشوار است.!
پنجم_ شناخت هستی از طریق علم و دانش و نه هیچ چیز دیگر و رد کردن آنچه غیرعلمی و ابهام آمیز، موهوم و خرافی است. در مفهومی فلسفی تر، آنچه که متافیزیکی است، در این دریافت مردود اعلام می شود و رد متافیزیک از اهداف اساسی سکولاریسم فلسفی است.
ششم_ نشان دادن وضعیت واقعی فرد و اجتماع جهانی تنها و تنها با رویکردی رئالیستی یا واقع گرایانه.
هفتم_ نشان دادن جایگاه و خواستگاه و ارزش های واقعی فرد و اجتماع او و در محیطی که در آن زندگی می کند. در این خصوص بایستی گفت که ارزش های انسانی و اجتماعی، امروزه تا درجه ای بسیار بلند؛ به بی-ارزشی تبدیل شده اند و سکولاریسم فلسفی نشان می دهد که آنچه روی داده و آنچه روی می دهد؛ در هزاران پدیدار ضد انسانی که به ظهوررسیده اند، در خور انسان و اجتماع او نبوده و نیست پس یک سکولار فلسفی تلاش می کند که این ارزش های از دست رفته را باز دوباره سر جایشان قرار بدهد. در واقع آنچه که طبیعی و واقعی بود؛ وارونه شده است( ارزش های انسانی و اجتماعی) و یک سکولار فلسفی این وارونه شده را بازدوباره وارونه می کند تا نشان بدهد که این جایگاه واقعی انسان وضعیت فعلی و صورت جهانی او نیست که از او ساخته و پرداخته اند. و در واقع این ارزش های از دست رفته را به او باز می گرداند. گفتیم که در این رویکرد یکی از شیوه هایی که سکولار فلسفی به کار می گیرد، زمینی کردن یا مادی کردن یا واقعیت قضایا را از طریق دانش نشان دادن است و باور دارد که می توان و بایستی از طریق دانش و انتقال تجربه، ساختار فرد و اجتماع او را به طبیعت واقعی او بازگرداند.
تا اینجا مقدمه ی کار را فراهم آوردیم و از این به بعد نشان خواهیم داد که چه تفاوت هایی بین دو سکولاریسم فلسفی و سیاسی وجود دارد و خواستگاه این هر دوچیست. به اضافه پاسخ به این پرسش که چرا سکولاریسم سیاسی، آگاهانه یا نا-آگاهانه نیرویش را درخدمت به متافیزیک به کار گرفته است؟
مشهور است که سکولار فلسفی تنها از راه «قلم» اقدام به توضیح جهان هستی و روند اندیشه ی خود می کند! ولی واقعیت این است که غیر از اقدام به افشاگری و نشان دادن کلیت واقعیات هستی؛ از طریق نوشتار و نشر کتاب و مقاله و ... سکولارفلسفی تنها گراف محور نیست و شیوه های متفاوتی را به کار می گیرد که از آن میان می توان به مناظره های تلویزیونی و رادیویی و رسانه های گفتاری اشاره نمود. در این مناظره ها یا دبات ها، که جملگی حضوری و در مکانهای خاصی مثل دانشگاهها و کتابخانه های بزرگ و سالن های اجتماعات شهری برگزار می شوند، سکولار فلسفی فعالیتی چشمگیر و بسیار موثر دارد. برای مثال مناظره های ریچارد داوکینز، فیلسوف و نویسنده ی معتبر انگلیسی؛ با رهبران انواع ادیان و مذاهب. و همه ی این مناظره ها دریوتیوب و در بعضی از سایت ها موجود می باشند. مناظره های لرنس کراوس به عنوان یک نویسنده و آتیست فیزیکدان کانادایی-آمریکایی که به آسانی قابل دسترس هستند. به کسانی مانند جیمزآمریکایی میتوان اشاره نمود که سکولاریسم فلسفی را در شیوه ی مناظره هایی بسیار دقیق و علمی در رسانه های تلویزیونی آمریکایی انجام داده است. پس یک سکولار فلسفی تنها قلم نمی زند و از هر شیوه ی علمی که بداند موثر است استفاده می کند.
درس گفتارهای هرازگاهی و گزیده گویی های روشنگرانه که همواره از پایگاه دانش و فلسفه ی سکولار فلسفی سرچشمه می گیرد و مجموع اقدامات او حلقه هایی هستند از زنجیره ی طولانی هستنده گی خود و اندیشه اش که قطعا تاثیر گذارند. برای همین سولاریسم فلسفی بزرگترین دشمن اردوگاه متافیزیک محسوب می شود.
نکته ی مهم دیگر چنین است که درارگانها و رسانه های مربوط به سیستمهای متافیزیکی، در تعریف سکولاریسم فلسفی نه تنها واقعیت را بیان نکرده اند بلکه نشان داده اند که در همآن تعاریف تلاش می کنند تا سکولاریسم فلسفی را عملا خلع صلاح کنند! و این کاری است که از روی عمد و آگاهی صورت گرفته است! در بیشتر این تعاریف عنوان کرده اند که سکولار فلسفی اهل توهین و شمشیرنیست و زورگویی را رد می کند! و اگر یک سکولار فلسفی به این کارها دست بزند دیگر سکولارفلسفی به حساب نمی آید.! این تعریف نزد من ناقص بوده و درست نیست چرا که از نظرگاه من یک سکولار فلسفی تا زمانی که فضای دیالوگ و آزاد برقرار باشد، بله گفتار او توهین آمیز نیست، دست به شمشیر یا اسلحه نمی برد و زورگویی را مردود می شمارد؛ اما اگر این فضا توسط متافیزیک به خشونت تبدیل بشود؛ آنگاه او تمامی قدرت و توان خود را به کار گرفته و تا پای جان مبارزه را ادامه می دهد. این یعنی سکولارهای فلسفی گرچه خواهان تند و تیزی نیستند اما در شرایطی که اردوگاه مخالف اعدام می کند، به زندان می اندازد و زندانی را مورد بدترین آزارها و شکنجه ها قرار می دهد و هستی و ارزشهای انسانی و اجتماعی او را با خشونت تمام به بی-ارزشی تبدیل مینماید؛ او نمی تواند سازش کارانه و به طور خجولانه از کنار موضوع بگذرد. به تعبیری ساده تر جنگ فکری او با متافیزیک نا-ایستاست و در احتمالات جنگ فیزیکی نیز، خنثی نخواهد بود و قطعا دست به اقدام متقابل خواهد زد تا متافیزیک را سر جایش بنشاند.این یکی از مهمترین نکته هاست و یک سکولار فلسفی به هیچ عنوان اجازه نمی دهد تا از او سربازی برای متافیزیک ساخته شود بلکه برعکس در جهت بهبود وضعیت زندگی فرد و اجتماع جهانی اش در گام اول دیالوگ و قلم را با رویکردی فلسفی و علمی به کار می گیرد اما مبارزه ی او بسیار جدی است و خشونت متافیزیک را به گونه ی خجولانه نمی پذیرد و مدام بر خواستگاه و ارزش های انسانی و طبیعی خود و تا پای جان اصرار ورزیده و چنانچه رفت؛ اگر فضای دیالوگ و آزاد توسط متافیزیک به خشونت تبدیل شد، سکولار فلسفی نه تنها مقاومت می ورزد بلکه تمامی توان و دانش خود را به کار می گیرد و در چنین شرایطی جنگ فیزیکی را مردود نمی شمارد و در مقابل متافیزیک صریح و نیرومند می ایستد.
این تعاریف ایدئولوژیکی از سکولاریسم فلسفی که تا به امروز ارایه داده شده اند، کلیت واقعیت تاریخی و روند ماجرا و رویدادهای مابین این دو متضاد و زمان حال را پوشش نداده اند. ایشان طوری این نمایش غیر علمی را به تصویر کشیده اند که گویا سکولاریسم فلسفی هرگز این امکان را ندارد که پاسخ کوبنده و درگیری فیزیکی یا جنگ را در مقابل متافیزیک به کار بگیرد! و این اصالتا یعنی تسلیم کردن او به متافیزیک و نهایتا به سازش رساندن او در مقابل چیزی که هزاره هاست ارزش های انسانی و کل هستی را به مسخ گرفته است. با همه ی اینها سکولاریسم فلسفی هرگز زمینه ساز جنگ نیست اما در هنگامه ی بروز آن نیز سازش پذیر نیست و ناچارا تمامی نیروی خود را برای خنثی کردن دشمن خود به کارمی گیرد.
نکته ی دیگر اینکه برای من اینگونه مفهوم شده است که طرفداران سکولاریسم سیاسی با هر تعریفی که از خود عنوان کرده اند فعالیت «دین و مذهب» را آزاد می دانند! و این خود نشان می دهد که ایشان آماده برای سکولاریسم فلسفی نیستند و دوم اینکه راه فعالیت متافیزیک و نفوذ آنرا به آینده تایید کرده و یاری رسان ایشانند!! به این خاطر هرچند سکولاریسم سیاسی شاخه ای از سکولاریسم فلسفی باشد یا نباشد، سکولاریسم فلسفی دریافت ایشان را مردود می شمارد. اما چرا؟ پاسخ ساده است. چون سکولاریسم سیاسی بیشتر «قدرت سیاسی» را مورد منظور دارد و می خواهد که نیروهای کور متافیزیک را نیز همراه خود داشته باشد. دوستان بر این واقف هستند که نیروهای کور متافیزیکی تا چه اندازه خطرناک و دگم هستند! در اینسو سکولار فلسفی نه تنها نقطه ی هدف و مقصد را قدرت سیاسی_ دولت و حکومت قرار نداده و نمی دهد، بلکه اساس کار و هدفش نشان دادن«واقعیت» است. به اضافه ی اینکه خواستگاه او برچیدن اوهام و خرافات در سرتاسر جامعه ی جهانی است. و این به روشنی مفهوم و معلوم است که نظرگاه سکولاریسم فلسفی به هیچوچه منطقه ای نیست و برای به چنگ آوردن قدرت سیاسی در یک منطقه یا در یک کشور مبارزه نمی کند بلکه عرصه ی کار او عرصه ای بسیار وسیع به نام «جامعه ی جهانی» و رابطه ی فرد و اجتماع جهانی با طبیعتی است که در آن قرار دارد و در آن زندگی می کند. یک سکولار فلسفی برای ارزش های از دست رفته ی انسانی و کل جامعه ی بشری مبارزه می کند؛ نه فقط در یک نقطه ی محدود و میان مرزهایی که نام یک کشور را بر خود دارد! و این نکته نیز یکی دیگر از تفاوت های این دو رویکرد میباشد.
در رویکرد سکولاریسم فلسفی، از بیرون به درون و برای اجتماع تصمیم گیری نمی شود و نه تنها نگرش از بالا به پایین وبه سطح توده ها مردود است، بلکه انتقال آگاهی_تجربه و رشد فرهنگی که از دست آوردهای سکولاریسم فلسفی است، نهایتااین خود جامعه است که از لحاظ سیاسی تنها فنومن تصمیم گیرنده برای حرکت وچگونگی روند اجتماع خواهد بود. و این به روشنی نشان می دهد که نزد سکولار فلسفی، تشکلهای سیاسی که برای به دست آوردن قدرت سیاسی به اقدامات و کارهایی بسیار عقلانی دست می زنند؛ اعتبار چندانی قایل نیست و می داند که هیچ فنومنی نمی تواند روند و فرآیند «واقعیت» را انکار نماید. چرا؟ زیرا که در طبیعت، چیزی درجریان است که هراکلیتوس آنرا «لوگوس» خطاب کرد. بروز رویدادها و پدید آمدن فرآیندها و فنومن های تازه تر، از اساس و ریشه به خود سولوم یا همآن هستی مربوط است زیرا که قویترین و جالبترین چیزی که باعث بروز رویدادهاست، همین برخورد تزها و آنتی تزها و سنتزها در سرتاسر جهان هستی است. از اینرو نزد یک سکولار فلسفی، فعالیت تشکلات سیاسی برای به دست آوردن قدرت سیاسی و حکمرانی بر جوامع انسانی؛ چیزی جز بازی های متافیزیکی نیست. اگر نزد خواننده ی این مطلب عکس این قضیه صحت علمی دارد، این پرسش را به میان می آورم که اگر چنین است لطفا نشان و آدرس تشکلی سیاسی را اعلام کنید که در طول تاریخ بشری نتیجه و عملکرد آن مثبت ارزیابی شده و تاثیر آن تشکل یا حزب بر جامعه؛ نیک بوده است. راستش من چنین تشکلی را نمی شناسم و اگر چنین چیزی وجود می داشت که خواستگاه آن واقعا بهبود زندگی و محیط طبیعی انسان جهانی بود بایستی من از اعضاء آن باشم. ولی آنچه برای من مفهوم است از این سکولارهای سیاسی منطقه ای، چیزی به غایت دور و غیر فلسفی یا علمی است و خصوصا اینکه تاریخ هرکدام را که نگاه می کنم، چیزی جز نوعی نارسیسم و ناپختگی نمی بینم! هرچند امروزه بیشتر این تشکلات که همگی نیز بر طبل سکولاریسم سیاسی می کوبند، عیان و پنهان با قدرت های بزرگ جهانی همعقیده و همراهند!! بعضی از ایشان حتی شرم نمی کنند و با اینکه سکولاریسم سیاسی را شعار میدهند اما در رسانه های تصویری و رادیویی خود؛ که مخاطب را مردم ایران قرار داده است؛ در ابتدای برنامه ها آیات آسمانی متافیزیکی را پخش می کنند! یک سکولار فلسفی چه اعتبار یا اعتنایی به چنین پدیده هایی دارد؟!
سکولار فلسفی اعماق و ریشه ها و بعضا سطح را در نظر میگیرد اما سکولار سیاسی، تنها به سطح و مقطع زمانی توجه نشان می دهد! چرا این تفاوت های فاحش را بی پرده اعلام نمی کنید و فقط وقتی با یک حرکت خشونت بار دین و مذهب آنهم تنها در یک منطقه مثلا در ایران؛ روبرو می شوید حالت سکولار فلسفی را به خود می گیرید و عمل متافیزیک را محکوم می کنید؛ آنهم همیشه سطحی و مقطعی و همچنان او را(متافیزیک) را به حال موجود رها و آزاد می گذارید و منتظر صحنه ای و رویداد خشونت بار دیگری می شوید؟! سکولاریسم سیاسی اعدام در یک منطقه مثلا تنها در ایران را مورد توجه قرار داده است در صورتی که سکولار فلسفی پدیدار اعدام را در سرتاسر جهان مردود می شمارد چرا که پدیدار اعدام را متافیزیکی می خواند و آنرا علیه ارزش های واقعی انسانی می شناسد! از اینرو این دو رویکرد نمی توانند خوانایی چندانی با هم داشته باشند و شاید در همین راستاست که طرفداران سکولاریسم سیاسی، تلاش می کنند که از موضوعات طرح شده ی سکولاریسم فلسفی و عرصه ی کار آن؛ دوری کنند و همچنان به مبارزه ی خجولانه ی خویش با ایده آلیسم ادامه بدهند. البته نام آنرا مبارزه گذاشته اند در صورتی که تاریخ عقلانیت و خواستگاه سکولاریسم سیاسی به خصوص در میان احزاب و تشکلهای اپوزیسیون؛ نشان داده است که ایشان نه تنها نابودی متافیزیک را نمی خواهند بلکه در برنامه هایشان عملا و آشکارا اعلام کرده اند که در فردای پیروزی و انقلاب، یاری رسان محفلها و مکانهای تقدیس شده و کلیت ادیان و مذاهب نیز هستند! به این صورت و از همین حالا با فهم دازاین هایدگری و پس از وقوع انقلاب که در واقعیت کلامی تنها یک رفرم خواهد بود؛ معلوم است که تصویر آینده ی پیش رو چیست! سکولار فلسفی در افشای این رفرم ها، قلم و زبان را به کار می گیرد_ پس نتیجه چنین است که این جنگ و درگیری از همه ی لحاظات ادامه دارد و دامنه ی آن به آینده های دور نیز خواهد رسید
https://www.nkhalili.com/1604157517401662-1606174015781587.html*1
*2 اعلامیه ی جهانی تکفیز اسپینوزا
https://plus.google.com/114009807860059957778/posts/d1rW3RadiDi
*3 آخوند پژوهشگرمهدوی زادگان
https://www.mehrnews.com/news/1460181/%D8%B3%DA%A9%D9%88%D 9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AB%D9%85%D8%B1%D9%87-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
مناظره هایی از پروفسور لورنس کراوس و همچنین پروفسور ریچارد داوکینز
در مورد واقعیت گریزی ادیان نوری و اردوگاه متافیزی
در مورد واقعیت گریزی ادیان نوری و اردوگاه متافیزی
وضعیت کاپیتالیسم وموقعیت جامعه ی یونان_ باز هم از دست رفتن ارزشها ی انسانی
ره وڵی فه لسه فه له ژیانی ئینسانی و کومه ڵگە دا 15 دسامبری 2012 _ له تەك دوکتور نه بی فه تاحی
***

عکسی که مشاهده می شود، انسان معتادی است که پشت دربی خوابیده است. من خودم این عکس را به تاریخ14 ماه می 2013 در شهر آتن پایتخت یونان گرفتم.
این درب مشکی رنگ، قسمت پشت آکادمیای آتن است که به دست افلاطون در بیش از2500 سال پیش ساخته شد. اولین دانشگاه جهان مشهور به آکادمیای افلاطون. پس از قرنهای متعدد، بشریت به جای رشد و نمو، در زمینه های مختلف واضافه شدن به ارزش های انسانی، درست مقابل این درمشهور وباستانی، که محل کسب دانش _ فلسفه وجایگاه واقعی انسان جهانی بوده است، شاهد آدمی هستیم که بی خان و مان، مغموم وخمیده وشکسته، روی پله ی آکادمیا، به خوابی دهشتناک وارد شده است
2500 سال پیش در این مکان، دروس فلسفی _ علمی و کارهای پژوهشی، انجام می شد... امروز اما از آن دروس وتحقیقات فلسفی، نه تنها خبری نیست، بلکه در نهایت تاسف، می بینیم، انسان پس از 2500 سال افلاطونی، به جای رشد و نمو، بی سرپناه و نابود شده، چونان پیکری زخمی از جنگی خونین مابین « سیستم سرمایه » ونوع انسان زمینی فعلی، افتاده است
راس ساعت 11:30 شب وبا وجود آنهمه سر و صدا، عبور ماشین ها از خیابان وآمد و رفت مردم در پیاده رو، این انسان پشت شکسته، در خوابی عمیق و وحشتناک، فرو رفته است. نمی دانم به سیستم های مدعی دموکراسی وآزادی خواهی وبه قدرتمندان سیاسی همه ی کشورها، چه باید گفت؟! ایشان چگونه از ویرانی های مکرر« ارزش های انسانی» وسقوط بشریت خجالت نمی کشند؟! ومتعجبم از اینکه اجتماع جهانی امروز، چگونه می تواند، شاهد اینهمه فاجعه، اینهمه پسرفت و خرد شدن ارزشهای واقعی« انسان» باشد؟ عکس های دیگر نمای درب ورودی آکادمیا وقسمت تحقیقات شیمی وریاضی را با نشانهای فراوان« جغد» ها؛ به منظور تفکر، را نشان می دهند
این درب مشکی رنگ، قسمت پشت آکادمیای آتن است که به دست افلاطون در بیش از2500 سال پیش ساخته شد. اولین دانشگاه جهان مشهور به آکادمیای افلاطون. پس از قرنهای متعدد، بشریت به جای رشد و نمو، در زمینه های مختلف واضافه شدن به ارزش های انسانی، درست مقابل این درمشهور وباستانی، که محل کسب دانش _ فلسفه وجایگاه واقعی انسان جهانی بوده است، شاهد آدمی هستیم که بی خان و مان، مغموم وخمیده وشکسته، روی پله ی آکادمیا، به خوابی دهشتناک وارد شده است
2500 سال پیش در این مکان، دروس فلسفی _ علمی و کارهای پژوهشی، انجام می شد... امروز اما از آن دروس وتحقیقات فلسفی، نه تنها خبری نیست، بلکه در نهایت تاسف، می بینیم، انسان پس از 2500 سال افلاطونی، به جای رشد و نمو، بی سرپناه و نابود شده، چونان پیکری زخمی از جنگی خونین مابین « سیستم سرمایه » ونوع انسان زمینی فعلی، افتاده است
راس ساعت 11:30 شب وبا وجود آنهمه سر و صدا، عبور ماشین ها از خیابان وآمد و رفت مردم در پیاده رو، این انسان پشت شکسته، در خوابی عمیق و وحشتناک، فرو رفته است. نمی دانم به سیستم های مدعی دموکراسی وآزادی خواهی وبه قدرتمندان سیاسی همه ی کشورها، چه باید گفت؟! ایشان چگونه از ویرانی های مکرر« ارزش های انسانی» وسقوط بشریت خجالت نمی کشند؟! ومتعجبم از اینکه اجتماع جهانی امروز، چگونه می تواند، شاهد اینهمه فاجعه، اینهمه پسرفت و خرد شدن ارزشهای واقعی« انسان» باشد؟ عکس های دیگر نمای درب ورودی آکادمیا وقسمت تحقیقات شیمی وریاضی را با نشانهای فراوان« جغد» ها؛ به منظور تفکر، را نشان می دهند
***

درب شرقی آکادمیای افلاطون، درست روبروی کالج« الکئون» که به دست ارسطو شاگرد افلاطون ودررقاببت با آکادمیای افلاطون ساخته شد_
***

نمای داخلی بخش شرقی آکادمیا_ قسمت تدریس فلسفه با مجسمه هایی از استادان فلسفه ی آنزمان در ایوانهای دو طرف_ روبروی همدیگر
***

نمای ورودی درب اصلی آکادمیای افلاطون_ قسمت غربی
***

نمای داخلی بخش تحقیقات طبی وشیمی
***

یکی از ستون های روبروی درب اصلی آکادمیا با نشانهای جغد در هر گوشه ی آنها
***

نمای کامل درب پشتی آکادمیا ونقش انسان نابود شده ی امروزی
***

نمای درب اصلی کالج « الکئون» در سمت راست آکادمیا ی افلاطون ، که به دست ارسطو، ساخته شد