فلسفه_ اندیشه
فەلسەفە_ ئەندێشە
  • صفحه ی اصلی
  • بەشی فەلسەفی ئەدەبی بە زمانی کوردی
    • هەستی خۆد_ هەستی ئەویتر_ ئازادی
    • لە بەرانبەری میتافیزیا
    • فەرهەنگی ڕاشکاو
    • وڵامی پێنج پرسیاری فه لسه فی
    • قۆرئان لە نێوان ئوستورەوجادودا
    • مه سنه وی بو گوردانی شوان کومه له
    • وتو وێژەکانی ڕادیۆ بێستوون
    • کاروانی شیعروهەڵبەست
  • پدیدار شناسی از آغاز تا انجام
    • کتاب های نادرخلیلی
    • سخنرانی ها
    • كتاب پندار خدا اثر پروفسور ريچارد داوكينز
    • نامه ی ادموند هوسرل در مورد هایدگر
  • فلسفه در قرون وسطی
    • رنه دکارت
    • ارسطو
    • بندیکت اسپینوزا
    • لایپ نیتس
    • هگل
  • هراکلیتوس
  • جان لاک
    • فردریش نیچه
    • مکتب آمریکایی اصالت عمل
    • ژان پل سارتر
  • پرداخت های فلسفی
    • صفحه ی رفیق خالد رحمتی_سه ی خالێ
    • تحقیق و تفسیری بر نهیلیسم
    • جغد های سرگردان >
      • داستان-یادت هست-فلسفی >
        • تاریخچهً شوراهای سنندج_ فتی کلاه قوچی
        • ما و طبیعت
        • ادبیات کارگری
        • اخبار کارگری_مصاحبه ها_تحلیل ها
        • کتاب جنس دوم_سیمون دوبوار
        • کتاب آرش زمانه_فرزاد کمانگر
        • داستان_ درّه ی جزامیان
      • غزلیات
      • مقاله ها
      • چهار پاره ها
      • شعر نو
      • آثار دیگران
      • سروده هایی ازهیلمنددرنگان
      • تحلیل و ساخت گشایی_ نقد آثار دیگران
      • مکالمات سقراطی
      • داستان های کوتاه
    • بوفِ فکورِ قصهً بوف کور
  • اعدامهای فرودگاه سنندج1358
    • فاجعه ی مرگه ور وگردان22 ارومیه
    • گردان شوان- واقعیتی بسیار تلخ
    • عکس هایی ازپیشمرگان
  • پێوە ندی _ تماس با ما
  • Blog
  • فیلمهای سینمایی
Picture
 کتاب « در برابر متافیزیک»  در استکهلم و آمریکا چاپ شد. این کتاب را می توانید از طریق انتشارات «کریت سپیس» _ آمازون شاپ آلمان_ هلند_فرانسه _ انگلیس و چند کشور دیگر تهیه کنید. کتاب در برابر متافیزیک در واقع شامل دو کتاب فلسفی است اول، نقد و بررسی اندیشه های رنه دکارت فرانسوی و الکساندر کویره و تحلیل و نقدی بر کتاب« گتاری در باره ی دکارت» نوشته ی کویره و ترجمه ی جهانبگلو در ایران است و کتاب دوم به نام « هستی خود و هستی دیگری» است که آن .هم در تضاد با متافیزیک و تاثیر مخرب آن بر فرد و جوامع نوشته شده است. کتاب به زبان فارسی است و در ایران قابل دسترسی نیست لینک زیر آدرس مستقیم ناشر در آمریکاست اما این انتشارات با تعداد بسیار زیاد ناشرین دیگر در آمریکا و اروپا وصل است_ امید که این اثر بتواند در راستای اندیشه سازی و ساخت گشایی اردوگاه 
متافیزیک، و افشا و شرح عملکرد ضد انسانی آن مثل اعدام و ترویج اوهام و خرافات و کشتار انسانها و جوامع موجود، موثر باشد
اگر از طریق
 لینک زیر دسترسی مستقیم به کتاب میسر نبود، در سایت 
createspace 
Against The Metaphysics <<< نام کتاب را به زبان انگلیسی تایپ کنید

https://www.createspace.com/5579

​*******************************************************************
به صادق هدایت _ نامه ی دوم                                                                       
 
درودی دوباره وپس از سالها که از نامه­ی اول گذشته است! می‌دانم که دلایل تاخیر در نوشتن نامه‌ را تو به خوبی می‌دانی و غیر از تو دیگر کسی با این دلایل آشنا نیست و قدر مسلم تعجب خواهی کرد که چرا نامه‌ی اول در سال 1999 در لندن نوشته شده بود و الآن 17 سال از آن نامه گذشته است و هزاران اتفاق غریب و عجیب دیگر روی داده است و هرگز نمی‌توان حتی به صورت تیتروار به این حوادث گاه مسخره اشاره نمود! اما به هر حال اینرا هم می‌دانم که چشم­هایت به خیرگیِ چشمان بوف کور، روی این جمله­ها چرخ می‌خورند تا به اساس و علت نوشتن نامه‌ی دوم پی ببری.
شاید لب کلام در این باشد که به کوتاهی و برای دیگر بار به تو بگویم که: مردم و روشنفکرانی که تو در میان آنان زیستی و روشنفکران امروزی که ما می­بینیم، مدام بر همآن طبل بدآهنگ می‌کوبند و کار را به جایی رسانده­اند که کم کم آشکارتر و در عمل، خرافی بودن خود را به نمایش درآوره­اند _ برای مثال با نماینده‌ی ولی فقیه عکس می‌گیرند_ رادیو و تلویزیون دست و پا می‌کنند و در خارج از مرزها‌ی به قول خودشان «وطن» به حاکمان وقت خدمت می‌کنند! این روشنفکران در دو اردوگاه راست و چپ، آنچنان در مفاهیم متافیزیکی فرو لغزیده‌اند که بر خود کاملا مشتبه شده و مدام از «حقیقتِ » خویش صحبت به میان می‌آورند. دست کم تو بیشتر از هشتاد سال پیش در بوف کور_ افسانه‌ی آفرینش و رمان حاجی آقا، این «حقیقت باوری» را زیر پا؛ له کردی. نه اینکه ایشان حاجی آقا را نخوانده و یا توپ مرواری را ندیده باشند، نه اینکه ایشان حاجی آقا را نخوانده و یا توپ مرواری را ندیده باشند، ایشان بیشتر کتاب­ها‌ی تو را خوانده‌اند اما مثل سگ ولگرد، مدام در کوچه پس کوچه­ها‌ی افکار جماران- فیضیه­ی قم و امام شماره‌ی هشت مشهد و سیزده تهران پرسه می‌زنند! و بدتر اینکه در زمینه سازی برای احداث امامان بسیار در تهران، از خود حاجی آقا در جماران فعا‌لترند.
این روشنفکرانِ «بسیار عاقل» حتی یک لحظه از ستون مذهب شیعی یعنی «عقل» غفلت نورزیده اند. همآن بهتر که در پرلاشز خفته‌ای و از عاقلان دینی و کشتارگاه­ها‌ی مذهبیون سرتاسر متافیزیکی بی خبر مانده‌ای. اما تحمل کن. من و تو تا بحال و تنها روی دو موضوع ، یعنی حقیقت و عقل  خم شده ایم، آنهم بسیار مختصر. خدمت خدای بوف کور عرض کنم که امروزه بسیار بیشتر از زمان انتشار آخرین کتابت یعنی توپ مرواری، روشنفکران به «اخلاق» باور کرده و در هر گفتار یا نوشتاری به آن می‌پردازند و جالب اینکه ایشان حتی از اخلاق کانتی و شوپنهاور،  بی خبر مانده و بیشتر مفاهیم اخلاق دینی را خواسته و نا­خواسته؛ ترویج می‌کنند. این اخلاقیات  عاقلانه، در قالب‌های گوناگون و به شیوه‌ای چیر­ه­ دستانه در میان روشنفکران رسوخ و مدام بازتولید می­شود؛ باور نمی‌کنی بیا با هم مروری بسیار بسیار کوتاه بر آخرین کتاب نیچه یعنی تبارشناسی اخلاق بیا­ندازیم. نیچه آنجا چه می گوید؟ او در صفحه‌ی 52 و در موضوع انسان و خواستگاه و عملکرد او (مسلما در قرن نوزدهم منظور نیچه است ولی مورد منظور ما در کلیت دوره‌ی  بعد از او و خصوصا دوره‌ی معاصر یا امروزی است که اصولا می‌بایستی رشدی کرده باشد که نکرده است...!) می‌نویسد:
«دیگر کدام ترس، آنجا که هیچ چیز ترسناک درانسان باز نمانده است؛ که «انسان» کرم سان پیش می‌خزد و گله وار گرد می‌آید؛ که انسان بس میا‌نمایه و بی رنگ و بو، هم اکنون آموخته است که خود را غایت و قله‌ی انسانیت بینگارد و معنا‌ی تاریخ و خود را «انسانِ والاتر». این انگارش چندان هم ناروا نیست تا آنجا که وی خود را همچون چیزی دست کم بر سرِ پا، دستِ کم توانای زیستن، دستِ کم آری گوی به زندگی، جدا می انگارد از آن انبوهِ  کژ و کوژان و بیماران و خستگان و از نفس افتادگانی که امروز بوی گندِشان اروپا را گرفته است». او کمی جلوترمی افزاید: «ما امروز در انسان هیچ چیزی نمی‌ینیم که روی به بزرگی داشته باشد و ای بسا که او همچنان فرو  و فروتر می­رود و هر چه نرم-و-نازک­تر می­شود و خوش خوتر و زیرک‌تر و آسوده‌تر و میانمایه‌تر و آسانگیر­تر و چینی‌تر و مسیحی‌تر».
صادق جان آیا واقعا اینگونه نیست؟ تو که آنهمه برای ایران و فرهنگ ایرانی تلاش کردی و به راستی دلسوز ایرانیان بودی، ولی قلمت را در زمان حیات خودت شکستند و تو را نفهمیده، رهایت کردند و بوف کورت را شوم خوانده و افکارت را خطرناک برای همه چیز به حساب آوردند و من با این خصوصیت آخری که به تو دادند موافقم و به نظرم به راستی برای ایشان خطرناک بودی، چه ؛ افکارشان را در مغزهایشان شستشو می‌دادی و چون ایشان به این افکار و مفاهیم ماورا طبیعی عقیده‌ای سخت داشتند؛ این خانه تکانی فکری برایشان گران می‌آمد و برای همین خطر چاپ نوشته­هایت را با سانسور و ممنوع القلم شدن جبران کردند. خدمت فرزانه‌ی مشهور عرض کنم که امروزه هم کتابهایت در ایران ممنوع برای چاپ هستند و در میان روشنفکران ندیده­ام کسی را که به طور جدی به دنبال علت آن برود که چرا از نشر افکار و نوشته­‌های تو هراسناک‌اند و آنرا ممنوع اعلام کرده­اند؟
بگذار باز هم از زبان نیچه و در همآن کتاب «تبار شناسی اخلاق» چیز دیگری را برایت بنویسم. هر چند امیدوارم که استفراغت نگیرد  و بیشتر از نیچه حالت به هم نخورد. اوهم بسیار فیلسوفانه و بی پرده اینگونه می‌نویسد:
«به نظرم دروغ می‌گویند و صداها را طنینی خوش داده­‌اند. دارند از ناتوانی، شایستگی می­سازند.... از ناتوانی، که پاداشی ندارد، خوش قلبی می‌سازند و از تو-سری-خوردگیِ پر دلهره، فروتنی و از بندگی در پیشگاه آنانی که در دل از ایشان نفرت دارند، طاعت(یعنی از جمله در پیشگاه همآنی که می­گویند از ایشان طاعت می­طلبند و_ نامش خداست). افتادگیِ آدمِ ناتوان و ترسی که سراپا‌ی وجودش را گرفته، آن بر درگاه ایستادن و انتظار کشیدنِ اجباریِ از سر ِ ناچاری‌اش، اینجا نام‌های زیبا به خود می‌گیرند، مانند صبر و حتا فضیلت..... بی‌گمان همه‌شان نگون بخت‌اند همه‌ی این وِر-وِره جادو­ها و نیرنگ بازانِ زاویه نشین، اگرچه گرم در هم چپیده‌اند اما با من می­گویند که نگون‌بختی­ نشانه‌ی برگزیدگی از سوی خداست و به اشاره‌ی خدا. آدم سگی را کتک می‌زند که از همه بیشتر دوست دارد. می‌گویند این نگون بختی چه بسا پیش درآمدی باشد یا آزمونی یا آموزشی. شاید چیزی بالاتر از همه‌ی اینها باشد_ چیزی که روزی تلافی کنند و بابت‌اش پاداشی بدهند: یک خروار طلا. نه! بابت­اش سعادتِ ابدی بپردازند، همآن که نامش را "آمرزش" می­گذارند. می‌خواهند به من حالی کنند که نه تنها قدرتمندان، از خداوندانِ زمین بهتر‌اند، از همآنانی که ناچار تفِ­ شانرا باید بلیسند البته نه از سر ترس، هرگز نه از سر ترس! بلکه از آنرو که خدا فرموده است که باید از اولیای امور اطاعت کنند!».
و حالا صادق جان به روشنی روز آشکار است که ایرانیان مطیع و فرمانبر آخوند‌هایی شده اند که اولیای امورند و برگزیده گان خداوند! ایشان سیستم مافیایی و ضد انسانی بزرگی را تحت نام «ولی فقیه» به راه انداخته اند و روشنفکران بسیاری از هر جناحی، خواسته و ناخواسته در خدمت این اولیای امورند، ایرانیانی هستند که تو برایشان از هر چیزی گذشت کردی و متاسفانه و با تشخیص خودت؛ حتی جنازه­ی تو به ایران برنگشت و در همآن پرلاشز به خوابی گوارا فرو رفتی. تو به روشنی متوجه شدی که منظورم از آوردن صحبت های کوتاهی از نیچه در تبارشناسی اخلاق، چه بود و تو بهتر از هر کسی متوجه شدی که «فرهنگ مدارایی» ایرانیان؛ شورش در آمده و کار به گند کاری مفتضحانه‌ای کشیده شده و بدتر از همه اینکه مدعیان روشنفکری در عرصه‌های گوناگون، همآن مفاهیم متافیزیکی و خرافی را در حلق مردم می ریزند_ چیزهایی که تو در کتابهایت و سراسر زندگی­ات مخالف آن بودی_ حالا بیا و ببین که چه بازار مکاره­ای به راه افتاده است! و تو باز هم بهتر از هر کسی متوجه شدی که مولوی بلخی و جناب حافظ و عطار و عراقی، در پایه ریزی «فرهنگ مدارا» موثرترین‌ها بوده اند_ این افکار اگر در قرن ششم و هفتم رواج داشته، شاید در خور آن زمان بوده باشد که از نظرمن در همآن زمان هم در خور نبوده است چون کسی مثل خیام هم عکس این فرهنگ و افکار ماورا اطبیعی را بیان داشته که خودت در کتاب ترانه ها‌ی خیام آنرا توضیح داده­ا‌ی اما پرسش این است که این چگونه است که پس از آنهمه قرن­های زیاد، این افکار عقب مانده از دالان تاریخ گذشته و در دوره‌ی پس از مدرنیته از میکروفن رادیو­ها و رسانه­ها‌ی اینترنتی و تصویری پخش و ترویج می­شوند؟ می‌پرسی؛ چه می­گویم؟
راستش حتی بیان آنرا خالی از شرم برای خودم نمی­بینم و به راستی طرح این مسئله شرم­آور است که از رادیو­هایی که در خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی مسابقه گذاشته اند؛ بگویم یا بنویسم که با همآن فرهنگ سازان مدارا مسلکِ عاقل و اخلاقیِ عقب مانده در سده‌های گذشته؛ همنوا شده­اند و مثلا در ابتدای برنامه شان غزلی از حافظ را پخش می‌کنند و یا فال حافظ می‌گیرند. ایشان در گرد آوری مطالب ماورا الطبیعی روی دست همدیگر می‌زنند و گویا از طریق اتاق فکر جمهوری جنایت، موضوع‌هایی را در برنامه‌شان می گنجانند که در راستای باز تولید همآن افکاری است که تو شدیدا با آن مخالف بودی؛ مثلا قاشق زنی و فالگوش ایستادن و یا در بوف کور از آیه‌هایی نوشتی که از لای دندان‌های زرد و کرم خورده‌ی  پیر مرد خزرپنزری بیرون می­آمد. خلاصه‌تر اینکه اوضاع به گونه‌ای است بسیار بدتر از زمانی که اولین جمله‌ی حاجی آقا را نوشتی؛ چون نواده‌گان حاجی آقا امروزه در بهترین کالج ها‌ی لندن تحصیل می‌کنند و بیشترشان کراوات می‌زنند و بعضی‌شان قلم و جملگی‌شان در اقتصاد دستی دارند و خون مملکت تو را نوش جان می‌کنند...
ولی آیا فضا به راستی تا به این اندازه گند زده است؟ پاسخ من آری است و هم نه! چون از سویی هم، هستند تعداد‌ی توانمند از لحاظ فکری که به حاکمان می‌تازند و این تاختن­ها‌ی بی محابا؛ آخوند و حاجی آقاهای زمانه‌ی حال را به لرزه می­اندازد؛ کسانی چون فرزاد کمانگر که هرگز مفهوم واقعی انسان و ارزش­ها‌ی راستین او را نفروختند و جلو‌ی مرگ آفرینان عمامه به سر و روبروی چوبه‌ی دار، سرشان را خم نکردند!
دوستی همین روزها از من پرسید که بهتر نمی‌بود اگر هدایت در نوزدهم فروردین اقدام به خود کشی نمی­کرد و زنده می‌بود تا آثار بیشتری را بنویسد؟ من برایش توضیح دادم که نوشتن بیشتر نمی‌تواند دلیل موثر بودن باشد چه؛ افکار نهفته در همآن نوشته های پیشین حایز اهمیت‌اند و این همآن چیزی است که جمهوری اسلامی را وادار کرد تا از زبان و دستور رهبری آن؛ به طور کلی آثار هدایت ممنوع اعلام بشود البته در همآن روزها نیز از همآن بیت رهبری حذف فلسفه در دانشگاهها نیز اعلام شد! نکته در این است که چنین سیستم متافیزیکی نمی­تواند بپذیرد که پدیده‌هایی روشنگر و عمیق؛ در اجتماع موجود باشند و اصولا فلسفه تخریبگر تمامی آن مفاهیم ایده آلیستی و خرافی است که در اجتماع ترویج می‌شوند. از اینرو دستگاه خرافه دوستیِ همین سیستم، آنچه از دستش بر می­آید کوتاهی نخواهد کرد و به همین خاطر نیز ترویجگر کسانی است که فال حافظ می‌گیرند و یا در ترانه ­هایشان (به طور کلی در آثار هنری مختلف) مفاهیم سنتی دینی و ضد انسانی را بیان می‌کنند_ این سیستم حتی به این ترویجگران پول­ها‌ی نهانی می‌پردازد تا پروژه‌هایشان را به چاپخانه بفرستند و در میان اجتماع پخش کنند و این درست همآن چیزی است که خودت در حاجی­آقا عنوان کردی که بگذار حجاب و سقا خانه و مسجد و خانقاه و بساط سینه زنی و خلاصه­تر؛ خرافات مذهبی در میان شهرها و مردم بیشتر و بیشتر پخش بشود و هیچکدام از این ملت با فهم! از خود نخواهند پرسید که چرا؟
از اینها که بگذریم من از همآن هوزوارشن ادبی روشنفکرانه‌ی  پوچ و بی مایه، متاسف هستم که دربسیاری از عرصه­ها و دقیقا در خدمت به خرافات گوناگون دامن می‌زنند. همین حقیقت  گرایانی که هنوز به این واقعیت پی نبرده­اند که خود  حقیقت   از بنیان و اساس یعنی ایستایی و مطلق بودن_ یعنی از حرکت باز ایستادن و مثل مرداب گندیدن! به همآن صورت اخلاقیاتی   که پس ازافلاطون و ارسطو و کانت و شوپنهاوردر میان ایشان رسوخ پیدا کرد و جالب اینکه اخلاق ایشان با فرهنگی کاملا مدارا، مذهبی و سازش‌گر عجین شد و جملگی‌شان بر همین طبل زشت آهنگ می‌کوبند و می‌گویند که ما  حقیم  ! اینگونه نیست که تنها مذهبیون دچار حقیقت  گرایی و مدارایی و اخلاق متافیزیکی باشند، درست برعکس، در میان روشنفکران مدعی نیز؛ همین عقاید    واپسگرا به وضوح نمایان شده است و من تمامی این مفاهیم را در آثارشان مشاهده کرده­ام هر چند در عرصه‌ی موسیقی بتوان به یک استثناء به نام شاهین نجفی اشاره نمود که آثارش ضد متافیزیکی‌اند و چنانچه پیشتر اشاره کردم این توانمدان فکری در اقلیت‌اند و می‌توان صریحا گفت که از تعداد انگشتان دست کمتر­ند و این در حالی است که تو در بوف کور نوشتی که از سایه‌ی خودت می‌ترسی! البته من اینرا فهمیدم که منظور تو از سایه، همین شاهین­ها و فرزاد­ها وآینده گانی هستند که پس از تو پای به عرصه‌ی وجود می‌گذارند و بسیار بیشتر از تو در فکر و آگاهی پیشی گرفته­اند؛ اما این سایه­ها واقعا در اقلیت­ هستند در حالیکه آنسوتر و اینسوتر، بیشمارند مدعیان روشنفکری که در ترویج خرافه و الهیات و ماورای طبیعت؛ به قول نیچه در هم چپید‌ه‌اند و گرم با هم‌اند و ترویجگر مفاهیمی که از اساس وارونه است...
من قول نامه‌ای دیگر به تو نمی‌دهم و مثل خودت به سکوتم ادامه می­دهم! می‌دانی چرا؟ چون من هم برای بسیارانی قابل فهم نیستم و از من می‌خواهند که مطالبم به قول خودشان ساده­تر و قابل حضم‌تر باشد! گو اینکه ایشان نمی‌توانند این مطالب را هضم یا درک کنند! این به سادگی،  یعنی لباس ایشان را پوشیدن و مانند جماعت شدن، که اینکار از من بر نیامده است و بر نمی‌آید و هیچگاه هم نمی‌خواهم مثل ایشان بیاندیشم؛ پس ناچارا خودم را در آغوش می‌گیرم و تنهایی را بیشتر می‌پسندم؛ از همآن نوع تنهایی­ها‌ی تو در اطاق مطالعه‌ات و دوری کردن­های تو از هیاهویی که لبریز از اوهام است_ وهمی که بسیار بیشتر از تو از آن متنفرم چون به نظرم در جوار این موهومات زیستن، بدترین نوع شکنجه‌ای است که یک انسان می‌تواند دچار آن بشود!
با ارادت
نادر
      
م
لەو کۆمەڵگەیە وا هەمووان وەکوو یەك بیر دەکەنەوە_ کەس بیری نەکردووتەوە                               

در جامعه ای که همه مثل همدیگر فکر می کنند؛ هیچکسی فکر نکرده است 
                        
     
با درود. به سایتِ فلسفه و اندیشه خوش آمدید
در شرایطی که جهانِ هستی، چه در گفتار و چه، در نوشتار، به جهانی پرخروشِ از واژه ها  تبدیل شده؛ این سایت در حدودِ توان خود، تلا ش خواهد کرد تا در جهتِ آزادی اندیشه - قلم و بیان، گام یا گام هایی را بردارد. تا در مسیر ادب و اندیشه، وجودی مثبت از خود را در لباس واژگان، به جای بگذارد. نا گفته پیداست که در راستای ادب_ فرهنگ واندیشه ، به واقع کارهایی بسیار زیبا صورت گرفته که اشاره به این آثار، خود کتابی طولانی است و ای بسا در آینده یی نه چندان دور، تعدادی از این آثارکه توسط قلم بدستاان ایرانی نگاشته شده، در اینجا منعکس شود. آثاری که با وجود ژرفنایی و زیبایی و گیرایی شان، متاسفانه از چشم بسیارانی نهان مانده اند. اثری مثل عروسک پشت پرده _ توپ مرواری و یا کاروان اسلام ، از زنده یاد صادق هدایت و یا بوف کور ِ او و همچنین رمان هایی که در چند سال اخیر، به وسیله ی یارانی نوشته شده و در بیابانِ بی آب وعلف تبعید، زیر گرد و خاک آشفته بازاری ادبی، پنهان مانده اند! و کمتر از ایشان قدر دانی شده یا آنان را شناخته اند.... یکی از اهداف اصلی این سایت، رسیدگی به آراء و اندیشه های متفکرین در خصوص مسائل فلسفی است. چیزی که درایران امروز، به طور کلی از دانشگاهها حذف شده است یعنی رشته ی فلسفه در دانشگاههای ایران واز سال2010 حذف شده واز نظر مدیریت سایت، اینکار با هدفی بسیار خاص صورت گرفته است. مسلم اینکه این سایت نمی تواند آنهمه خسارت و زیان را به  تفکر و اندیشه ی فلسفی ایرانی، حل نماید اما می توان آنرا به عنوان تلاشی صمیمانه در راستای تحقیقات در زمینه ی مسائل فلسفی معرفی نمود. به هر روی با وجودِ کم و کاستی ها ، امید که مخاطبین سایت، بدون هدیه ای از دیارِ اندیشه، آنرا ترک نکنند. باشد که سادگی نوشتارها و دوری کردن از پیچیدگی و ابهام، تاثیر شایسته ای در ذهن و نگاه یاران داشته باشد

**************************
جامعه ی ایرانی، اگر به «تفکر»و درمفهوم واقعی و ژرف و اصیل آن روی نیاورد، بزرگترین ضربه ها را به امروز و فردای خود می زند. تفکر درست، با عملکرد درست و دقیق، ناجی فرهنگ_ اقتصاد و درک واقعیِ اگزیستانسیال ایرانی خواهد بود
در دوره ی باستان و به هنگام ساسانیان، اشکانیان، هخامنشیان و ...« چه داشتیم»!  برای امروز و در مقابل این پرسش که« چه داریم»؟ کاملا رنگ را باخته است. اگر نتوان با این واقعیت ساده و پدیداریِ موجود ، کنار آمده و به نقد اگزیستانسیال و هستی خود بنشینیم؛ شوربختی روز افزون در انتظار خواهد بود

*****************************

* 

 مناظره هایی از پروفسور لورنس کراوس و همچنین پروفسور ریچارد داوکینز                                         

                 در مورد واقعیت گریزی ادیان نوری و اردوگاه متافیزیک                                          

وضعیت کاپیتالیسم وموقعیت جامعه ی یونان_ باز هم از دست رفتن ارزشها ی انسانی

ره وڵی  فه لسه فه  له ژیانی ئینسانی  و کومه ڵگە دا 15 دسامبری 2012 _ له تەك  دوکتور نه بی فه تاحی

***

Picture
عکسی که مشاهده می شود، انسان معتادی است که پشت دربی خوابیده است. من خودم این عکس را به تاریخ14 ماه می 2013 در شهر آتن پایتخت یونان گرفتم.
این درب مشکی رنگ،  قسمت پشت آکادمیای آتن است که به دست افلاطون در بیش از2500 سال پیش ساخته شد. اولین دانشگاه جهان مشهور به آکادمیای افلاطون. پس از قرنهای متعدد، بشریت به جای رشد و نمو، در زمینه های مختلف واضافه شدن به ارزش های انسانی، درست مقابل این درمشهور وباستانی، که محل کسب دانش _ فلسفه وجایگاه واقعی انسان جهانی  بوده است، شاهد آدمی هستیم که بی خان و مان، مغموم وخمیده وشکسته، روی پله ی  آکادمیا، به خوابی دهشتناک وارد شده است
2500 سال پیش در این مکان، دروس فلسفی _ علمی و کارهای پژوهشی، انجام می شد... امروز اما از آن دروس وتحقیقات فلسفی، نه تنها خبری نیست، بلکه در نهایت تاسف، می بینیم، انسان پس از 2500 سال افلاطونی، به جای رشد و نمو، بی سرپناه و نابود شده، چونان پیکری زخمی از جنگی خونین مابین « سیستم سرمایه » ونوع انسان زمینی فعلی، افتاده است
راس ساعت 11:30 شب وبا وجود آنهمه سر و صدا، عبور ماشین ها از خیابان وآمد و رفت مردم در پیاده رو، این انسان پشت شکسته، در خوابی عمیق و وحشتناک، فرو رفته است. نمی دانم به سیستم های مدعی دموکراسی وآزادی خواهی وبه قدرتمندان سیاسی همه ی کشورها، چه باید گفت؟! ایشان چگونه از ویرانی های مکرر« ارزش های انسانی» وسقوط بشریت  خجالت نمی کشند؟! ومتعجبم از اینکه اجتماع جهانی امروز، چگونه می تواند، شاهد اینهمه فاجعه، اینهمه پسرفت و خرد شدن ارزشهای واقعی« انسان» باشد؟  عکس های دیگر نمای درب ورودی آکادمیا وقسمت تحقیقات شیمی وریاضی را با نشانهای فراوان« جغد» ها؛ به منظور تفکر، را نشان می دهند

***

Picture
درب شرقی آکادمیای افلاطون، درست روبروی کالج« الکئون» که به دست ارسطو شاگرد افلاطون ودررقاببت با آکادمیای افلاطون ساخته شد_

***

Picture
نمای داخلی بخش شرقی آکادمیا_ قسمت تدریس فلسفه با مجسمه هایی از استادان فلسفه  ی آنزمان در ایوانهای دو طرف_ روبروی همدیگر

***

Picture
نمای ورودی درب اصلی آکادمیای افلاطون_ قسمت غربی

***

Picture
نمای داخلی بخش تحقیقات طبی وشیمی

***

Picture
یکی از ستون های روبروی درب اصلی آکادمیا با نشانهای جغد در هر گوشه ی آنها

***

Picture
نمای کامل درب پشتی آکادمیا ونقش انسان  نابود شده ی امروزی

***

Picture
نمای درب اصلی  کالج « الکئون»  در  سمت راست آکادمیا ی افلاطون ، که به دست ارسطو،  ساخته شد

برقرار باد جامعه ی بدون طبقه در سرتاسر جهان        ****            لەوجێگاێە وا هێز و دەسەڵات خۆێ ئەنوێنێ هەستەندەکانی بەرانبەری،  شتێکە بە ناوی بەرگیری و مقاومەت کە خۆێان نیشان ئەدە ن،
✕