بندیکت اسپینوزا
اسپینوزا در 24 نوامبر 1632 ودر21شهر آمستردام هلند متولد ودرفبروری 1677درشهر لاهه ی هلند درگذشت. خانواده ی اسپینوزا، یهودیانی اهل پرتغال بودند وآنزمان، کشورهای اروپایی تحت تاثیر شدید انگیزسیون( تفتیش عقاید)بود وخانواده ی اسپینوزا ناچارا به هلند رفتند. هلند آنزمان ازلحاظ زندگی فکری، نسبت به دیگرکشورها آزاد تر بود
دو نوع نگاه وفلسفه ی خاص در این دوره شکل گرفت. اول اینکه اردوگاه عقلیون بودند وسه فیلسوف دراین زمینه مطرح شدند. دکارت_ اسپینوزا ولایپ نیتس به رشد اردوگاه رشنالیسم( عقلیون)پرداختند و فلسفه ی قرون وسطی را به شیوه های خاص خود دنبال کردند. در برابراین سه نفرتجربیون قرار داشتند. کسانی مثل لاک_ بارکلی وهیوم که هرسه در انگلستان بودند. ازاینرو فلسفه ی اروپا عملا تقسیم شده بود. اسپینوزا ازهلند-دکارت ازفرانسه ولایپ نیتس ازآلمان ودربرابرایشان لاک وبارکلی وهیوم ازانگلیس.
از لحاظ فلسفی عقلیون می گفتند که آدمی تنها با استفاده ازذهن وفکرش می تواند به کسب شناخت های مهم در باره ی عالم هستی، دست یابد. و درمقابل تجربیون می گفتند که هر پدیده ای درجهان هستی میبایستی نهایتا به تجربه در بیاید ویا اینکه به شکلی ازاشکال تجربی در بیاید. ایده ی دوم بیشتر به فلسفه ی پیشا سقراطی نزدیک است وعقلیون درراستای اندیشه های اولین استاد یعنی سقراط به پیش می روند. بارزترین نکته در این زمان چیزی است که از سوی دکارت مطرح شده وفاکت مشهور اوبعد ازکنکاش وتحلیل مسائل هستی چنین است که می گوید: من می اندیشم، پس هستم.
یعنی اندیشه درمقام بالاتری قرار دارد وذهن درجایگاهی والاست. درحالیکه تجربیون می گویند: من هستم، پس می اندیشم. این نکته ی کمی نیست زیرا که تا زمانی اگزیستانسیال انسان موجودیت نداشته باشد، به هیچ وجهی «ذهنیت»معنایی نخواهد داشت. واین نکته در مقابل سیستم فکری دکارت ، سقراط ،لایپ نیتس، اسپینوزا و کانت می باشد.
اسپینوزا دستگاه فکری فلسفی اش را به شیوه ی «هندسه اقلیدس» و در کتابی به نام« اخلاق» بیان کرد. یعنی از چند اصل ساده ومفهوم اولیه شروع میکند واز طریق«منطق قیاسی»به اثبات سلسله ای درازازقضایای پیاپی، می پردازد. همه ی این موضوعات شماره گذاری شده اند ومجموع این شماره ها، تعریف فلسفی یک جا ازجهان هستی است. ازاینرو اسپینوزا تنها فیلسوفی است که تعریف خود از هستی را مجموعا دریک کتاب آورده است و دیگران ، تکه تکه به این کار پرداخته اند.
او باور داشت که جهان هستی یکی است و بخش بندی آن به اجزاء مختلف از قبیل نفس و اشیاء مادی، درست نیست. به عبارتی دیگر بینش عارفانه ی اسپینوزا خدا را درهمه ی اجزاء هستی، جای داده وخدارا ازآنها جدا نمی داند. به تعبیری دیگر، خداوند،طبیعت،زمان و مکان؛ یکی هستند.
او می گوید اگر جهان از خداوند جدا باشد، خداوند دارای حد و مرز می شود و در آن صورت بایستی گفت که خدا حّد و حدودی دارد اما اگر خدا بی اندازه باشد، اندازه ی صادق آن، مساوی است با همه ی پدیده های هستی. از اینرو خداوند از طبیعت جدا نیست و طبیعت خداوند است.
از نظر اسپینوزا، به خاطر«کمال خداوندی» نمی شود طبیعت را محصول فرعی منفعل وبدون تاثیر از خداوند، درک کرد. یعنی کمال خداوندی خود در تعریف، شامل همه چیز می شود. طبیعت کل، هر چیزی است که به تصوردرمی آیدچون علت طبیعت درخود طبیعت نهفته است وموجودی کامل است. یعنی کاملترین موجودی که میتواند موجودیت داشته باشد. او می گوید که خدا و طبیعت را نمی توان ازهمدیگر جدا کرد، زیرا که دراین صورت هر کدام دیگری راناقص خواهد کرد. ازاینرو طبیعت نمی تواند مخلوق خدای باشد. چونکه اگر طبیعت را ازخداوند جدا کنیم، خداوند ناقص خواهد بود. درحالیکه می دانیم که طبیعت خود کامل است. ازسویی دیگرطبیعت ناقص خواهد بود چونکه آفریننده ی آن، نا تمام وناکامل خواهد بود. ودراین صورت خدا وطبیعت ازهم جدا نیستند.
با توجه به ساختار فکری اسپینوزا، کاملا پیداست که با وجود طرفداری اوازطبیعت، هنوز اسپینوزا به سیستم ایده آلیستی پایبند است ودراین صورت، دین یهودی راغیرمستقیم یاری می دهد. درحالیکه یهودیان و روحانیون آنزمان اسپینوزا را از محافل، دیرها ومجموعا از یهودیت، ترد ساخته و او راتکفیرکردند. که دلیل این کاربه موضع فلسفی اسپینوزا برمی گردد. چرا که اومیگفت: طبیعت از خداوند جدا نیست ومخلوق خداهم نیست چونکه طبیعت خود پدیده ای کامل است وپدیده ی کامل نمی تواند از نا کامل و ناقص، به وجود بیاید. واین نکته ای بود که یهودیان را برعلیه اسپینوزا، شورانیده ودرخطر مرگ قرار داد. اما به خاطر اینکه اسپینوزا در هلند زندگی می کرد و ازسویی، آدم گوشه گیری بود، توسط تند روان یهودی کشته نشد.
اسپینوزا زندگی را از طریق تراش دادن شیشه های تلسکوپ و...می گذرانید و باوربراین است که تراش این شیشه ها واستنشاق گرد وغبارشیشه ها، باعث شد تا اوبه بیماری سل دچار شودوبه خاطرهمین بیماری درسن چهل و چهارسالگی، درهمآن شهر آمستردام درگذشت. اسپینوزا از لحاظ اخلاقی، انسانی بود که به هیچ وجه خواهان مال اندوزی و جاه ومقام نبود وبسیارانی بر صداقت اومهر تایید گذاشته اند. در اوئل شدیدا از اجتماع ترد شده بود وپس از مرگ است که به مرور، اندیشه هایش درمیان محقیقین و متفکرین رواج پیدا کرد و مورد احترام خاصی قرار گرفت. تلاش او مبنی برآشتی دادن دین و فلسفه وپر کردن درّه ی عمیق مابین این هردو، تلاشی است که دارای جایگاه خاصی است. اگر چه ایمانوئل کانت در قرن هژدهم، به چنین کاری دست زد اما هرگز نتوانست، به جایگاه اسپینوزا و لایپ نیتس برسد.
بین اسپینوزا و لایپ نیتس، دیداری صورت گرفت که از اتفاقات نادردر عالم فلسفه و بین دو فیلسوف می باشد. تعبیر«جوهر»در اندیشه ی ارسطو ودکارت، نکته ای است که اسپینوزا، آنرا دنبال کرد. ارسطو می گفت: جوهر آن چیزی است که نمودها وخواص آن تغییر می کند اما خود آن، همیشه پای برجاست. جوهربه کارکرد پدیده ها مربوط است. اگرهر پدیده ای کارکرد خود را از دست بدهد، جوهر آن هم از بین می رود. برای مثال اگر قطعات یک کشتی را به مرور زمان تغییر بدهند، تا زمانی که کشتی دارای کارکردی برای شناور بودن وحرکت کردن از نقطه ای به نقطه ای دیگر است، جوهر آن ماندگار است.
از اینرو ساختار و کارکرد پدیده ها، به تعبیر ارسطو، همآن جوهر پدیده ها هستند. واین چیزی بود که دکارت نیز دنباله ی آنرا گرفت. دکارت می گفت: اساسی ترین وماندگارترین جوهر حقیقی، خداوند است. وجود ها وجوهر های دیگر هستی را، به جوهر اولیه و حقیقی( از نظر دکارت)وابسطه هستند. دکارت برای دیگر اجزاء هستی مثل نفس( روح) ومواد، قایل به جوهر بود. اما این جوهرها از نظر او پایان پذیر ومیرا، توصیف کرد و تنها جوهر حقیقی را جوهر خداوندی نام نهاد.
اسپینوزا به این تعبیر اولیه ی دکارت چسبید وفلسفه اش را بر روی آن بنیان نهاد وبه جایی رسید که بگوید: خداوند از طبیعت جدا نیست ودر همگی اجزاء طبیعت حضور دارد از اینرو طبیعت و خداوند یکی هستند.
لایپ نیتس هم، به همین «جوهر» ارسطویی تکیه دارد ودر کتاب «مونادولوژی»می گوید: سراسر جهان هستی، تماما وجود مونادها هستند که در پایان، قابل بخش بندی یا تقسیم نیستند، از اینرو آنچه از مونادها می ماند، جوهر است که مادی نیست و فضا را اشغال نمی کند و دارای بعد یا امتداد نیست. از اینروجهان هستی مادی نیست بلکه جهانی است روحی.
جمع بندی فلسفی اندیشه ی اسپینوزا به اختصار در این است که، طبیعت موجودی کامل است و از آنجا که خداوند نیز کامل می باشد، این دو پدیده نمی توانند از هم جدا باشند در غیر اینصورت هر کدام همدیگر را دچار ناتمامی و نقص می سازند. در نتیجه«طبیعت خداست».
اعلامیه ای که توسط روحانیون یهودی انتشار یافت خود گواه بر این است که اردوگاه ایده آلیسم تا به چه اندازه، با فلسفه و دانش دشمن و ستیزنده است. لازم به یاد آوری است که دستگاه تفتیش عقاید« انگیزسیون» باعث مرگ و اعدام بسیاری انسانهای فرهیخته بود واز آن میان دو چهره، از همه بیشتر مشهورند. اول گالیله و دوم کپرنیک که هر دودادگاهی شدند وهر دو به اعدام محکوم. این حکم در هر دو مورد، به اجراء در آمد. دستگاه دینی مسیحی و سنتی شدیدالحن آن زمان هر گز نمی خواست بپذیرد که کره ی زمین گرد است و این زمین است که به گرد خورشید می چرخد. وتا زمان اسحاق نیوتن، این مسئله برای مردم ودستگاه دینی-سنتی، قابل قبول نبود اما پس از رنسانس وجدایی دین
ازسیاست شاهد روند پیشرفت علوم خصوصا در اروپا هستیم. البته بایستی اشاره کرد که همه ی آنچه در رنسانس واقع شد، رفرمی بود که در عرصه های مختلف صورت گرفت و متفکرین فراوانی در رنسانس نقش آفرینی کردند که تاثیر ایشان را در روند کلی اروپا شاهدیم
مختصری از وقایع وچگونگی شکل گیری رنسانس در دو قرن پانزدهم و شانزدهم به قرار زیر است
* سال ۱۴۰۱ اتحادیه صنفی بازرگانان پشم فلورانس، مسابقهای را برای طرح جدید برای درهای باپتیستری، کلیسایی در فلورانس، راه میاندازند و لورنتسو گیبرتی برنده میشود و فیلیپو برونه لسکی، نایب قهرمان مایوس، مشغول مطالعه ویرانههای روم باستان میشود.[
* سال ۱۴۱۹ برونه اسکی بیمارستان فاندلینگ (کودک بی سرپرست) در فلورانس را طراحی کرده که نخستین بنای معماری *رنسانس به شمار میرود. در سال بعد او گنبدی بدیع و بزرگ را برای کلیسای جامع فلورانس طراحی میکند.
* سال ۱۴۲۱ پرنس هنری دریانورد، برای یافتن راه دریایی هند از طریق آفریقا کشتیهای پرتغالی را به جنوب میفرستد.
* سال ۱۴۳۰ دوناتلو، مجسمهساز بزرگ فلورانسی، مجسمه پر نفوذ و موثر خود داوود را به پایان میرساند.[
* سال ۱۴۳۴ کوزیمو دِ مدیچی حاکم فلورانس میشود.
* سال ۱۴۳۹ فرهنگستان افلاطونی پایهگذاری میشود؛ اولین سپاه آماده در فرانسه تشکیل میشود.
* سال ۱۴۴۱ تجارت بردههای آفریقایی آغاز میشود.
* حدود سال ۱۴۵۰ چاپ اختراع میشود و یوهانس گوتنبرگ آلمانی، کارگر چاپخانه، نخستین کتب چاپ شده به وسیله حروف متحرک در اروپا را منتشر میکند.
* سال ۱۴۵۰ اتحاد سیاسی میان جمهوریهای فلورانس، میلان و ناپل، موجب برقراری ثبات در ایتالیای عهد رنسانس میگردد.
* سال ۱۴۵۲ لورنتسو گیبرتی، سری دوم از درهای کلیسای بایتیستری فلورانس را به پایان میرساند. میکل آنژ آنها را «دروازههای بهشت» مینامد..
* سال ۱۴۵۳ قسطنطنیه به دست ترکهای عثمانی میافتد ودانشمندان بیزانس به همراه آوارگان یونانی زبان به ایتالیا میگریزند و نسخههای خطی کلاسیک با ارزشی را با خود میبرند.
* سال ۱۴۶۱ لویی یازدهم پادشاه فرانسه میشود.
* سال ۱۴۶۹ لورنتزوی مدیچی حاکم فلورانس میشود.[
* سال ۱۴۷۹ فردیاند و ایزابلا سلطنتهای آرگون و کاستیل را متحد میکنند تا اسپانیا به وجود آید.
* سال ۱۴۸۳ ترجمهٔ آثار افلاطون که توسط فیچینو صورت گرفته منتشر میشود.
* سال ۱۴۸۵ هنری هفتم، اولین پادشاه تودورها به سلطنت انگلستان میرسد.
* سال ۱۴۸۶ پیکو خطابهای در مورد شاٴن انسان مینویسد.
* سال ۱۴۹۲ کریستوف کلمب که سفر دریاییاش را از اسپانیا آغاز کرده به آمریکا میرسد.
* سال ۱۴۹۴ آلبرشت دورر هنرمند آلمانی برای نخستین بار از فلورانس دیدن میکند.
* سال ۱۴۹۵-۱۴۹۷ لئوناردو داوینچی تابلوی شام آخر را نقاشی میکند.
* حدود سال ۱۴۹۷ جان کابوت سفر دریاییاش را از انگلستان آغاز میکند و جزیرهٔ نیوفاوندلند و نووااسکوتیا را کشف مینماید.
* سال ۱۴۹۸ واسکو دوگامای پرتغالی از راه دریا با دور زدن آفریقا به هند میرسد.
* سال ۱۴۹۸ جیرولامو ساونارولا راهب با نفوذ فلورانس، پس از چهار سال فرمانروایی، اعدام میشود.
* سال ۱۴۹۹ میکل آنژ مجسمهٔ سوگ مریم را به پایان میرساند.
قرن ۱۶ میلادی[ویرایش]
* سال ۱۵۰۴ میکل آنژ مجسمهٔ داوود را به پایان میرساند.[۵۴]
* سال ۱۵۰۴ لئوناردو داوینچی، تابلوی مونالیزا که تصویر همسر یک مقام فلورانسی است را نقاشی مینماید.[۵۵]
* سال ۱۵۰۷ اولین نقشهای که سرزمین جدید را به صورت یک قارهٔ مجزا تحت عنوان آمریکا نشان میدهد، پدید میآید.
* سال ۱۵۰۹ اراسموس در ستایش دیوانگی را منتشر میکند.[۵۶]
* سال ۱۵۱۲میکل آنژ نقاشی سقف کلیسای سیکستینی در واتیکان رم را پس از چهار سال به پایان میرساند.[۵۷]
* سال ۱۵۱۳ ماکیاولی کتاب شهریار (The Prince) را مینویسد.[۵۸]
* سال ۱۵۱۷ مارتین لوتر نود و پنجمین فرضیهاش را تهیه میکند و با اعتراضات خویش، آغازگر جنبش اصلاح دینی میگردد.[۵۹]
* سال ۱۵۱۹ لئوناردو داوینچی در فرانسه و در کاخی که فرانسوای اول پادشاه فرانسه به او داده بود، از دنیا میرود.[۶۰]
* سال ۱۵۲۱ مارتین لوتر توسط کلیسای کاتولیک تکفیر میشود[۶۱] ; هرنان کورتز بر آزتکها چیره میگردد.
* سال ۱۵۲۲ سفر ماژلان اولین گردش به دور زمین را از طریق دریا تکمیل میکند.[۶۲]
* سال ۱۵۳۰ کالج فرانسه بنیانگذاری میشود.
* سال ۱۵۳۳ فرانسیسکو پیزارو بر اینکاها فاتح میشود.
* سال ۱۵۳۴ کارتیه خلیج سنت لورنس را کشف میکند و کانادا را برای فرانسه مطالبه میکند.
* سال ۱۵۴۳ کتاب گردش اجرام آسمانی نوشتهٔ کپرنیک که در آن ادعا میکند خورشید مرکز منظومه شمسی میباشد، نه زمین[۶۳] و در باب ساختمان بدن انسان نوشتهٔ وزالیوس منتشر میشود.[۶۴]
* سال ۱۵۴۵ گیرولامو کاردانو، اولین کتاب جبر امروزی را تحت عنوان هنر بزرگ منتشر میکند.
* سال ۱۵۶۴ گالیلئو گالیله در شهر پیزای ایتالیا و ویلیام شکسپیر در شهر استراتفورد انگلیس متولد میشود.
* سال ۱۵۶۹ اولین نقشههایی که در آنها از نقشه کشی مرکاتور استفاده شده بود منتشر میشود.
* سال ۱۵۸۲ تقویم گریگوری ابداع میشود.
* سال ۱۵۸۶ سیمون استوین رقم اعشاری را ابداع میکند.
* سال ۱۵۸۷ اولین نمایش نامهٔ کریستوفر مارلو، تیمور لنگ بزرگ، روی پرده میآید.
* سال ۱۵۸۸ انگلیسیها آرمادای اسپانیایی را شکست میدهند.
* حدود سال ۱۵۸۹ شکسپیر نمایش نامه نویسی را با نوشتن سه قسمت هنری ششم آغاز میکند.
* سال ۱۵۹۰ میکروسکوپ مرکب در میدلبورخ شهری در جنوب هلند اختراع میشود.[۶۵]
* سال ۱۵۹۱ گالیله در باب حرکت را مینویسد و فرانسوا ویت زبانی را برای جبر معرفی میکند.
* سال ۱۵۹۶ رنه دکارت در شهر لاهه، از توابع ایالت تورن فرانسه متولد میشود.
* حدود سال ۱۶۰۰ شکسپیر، هملت را مینویسد کمپانی هند شرقی بریتانیا پایهگذاری میشود.
* سال ۱۶۰۲ کمپانی هند شرقی هلند پایهگذاری میشود.
* سال ۱۶۰۵ اولین قسمت دون کیشوت اثر سروانتس منتشر میشود و سرفرانسیس بیکن ارزش و ترقیات علوم را مینویسد.
* سال ۱۶۰۷ انگلیسیها در جیمز تاون ویرجینیا ساکن میشوند.
* سال ۱۶۰۸ تلسکوپ اختراع میشود.
* سال ۱۶۰۹ تا ۱۶۱۰ کپلر ستارهشناسی نوین را منتشر میکند.[ گالیله یک تلسکوپ میسازد و سطح ماه را مشاهده میکند، چهار قمر مشتری را کشف میکند و در مورد سیارهٔ زهره تحقیق میکند.
* سال ۱۶۱۵ دومین قسمت دون کیشوت نوشتهٔ سروانتس منتشر میشود.
* سال ۱۶۲۰ سر فرانسیس بیکن ارغنون نو را مینویسد.
* سال ۱۶۳۲ تا ۱۶۳۳ گالیله محاوره دربارهٔ دو منظومهٔ بزرگ جهان را منتشر میکند که کلیسا آن را بدعت گذاری قلمداد میکند. گالیله آشکارا پیروی از مکتب کپرنیک را انکار میکند.
* سال ۱۶۳۷ دکارت گفتار در روش را منتشر میکند و روشی را پایهگذاری میکند که به هندسه تحلیلی موسوم است. البته این دسگاه ریاضی بعدها توسط فیزیک
انشتین کاملا به هم می ریزد ومردودبودن مفاهیم ریاضی دکارت اعلام می گردد.
********
اعلامیه ی یهودیان بر علیه باروخ بندیکت اسپینوزا که در دوره ی پیش از رنسانس و درست در سالهای قدرت دستگاه دینی وترور و کشتار وتهدید یعنی در قرن به پانزدهم میلادی صادر شد ، به قرار زیر است
به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر میکنیم، از اجتماع یهودی خارج میکنیم و او را لعنت و نفرین میکنیم. تمامی لعنتهای نوشته شده در قانون (منظور تلمود و تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون میرود بر او لعنت باد و وقتی باز میگردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل اسرائیل خارج کند. ما شما را نیز هشدار میدهیم، که هیچ کس حق ندارد با او سخن بگوید، چه به طور گفتاری و چه بطور نوشتاری. هیچکس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچ کس حق ندارد هیچ نوشتهای از او را بخواند